به بهانه پخش برنامههای تاریخی درچند شبکه ماهوارهای
سیدحمید متقی-دبیر گـروه تاریخ
در روزهای آغازین دهه هفتاد تلویزیون، وزیر فرهنگ و رئیس صدا وسیمای وقت را به برنامهای دعوت کردهبود. بحث بر سر نگاههای مدیریتی بر امور فرهنگی بود که سیدمحمد خاتمی وزیر فرهنگ خطاب به محمد هاشمی از خطر برنامهها وشبکههای ماهوارهای سخن گفت وپیشبینی کرد که تا چند سال دیگر این شبکهها به میهمان ناخوانده منازل ایرانیان بدل خواهند شد. او تاکید داشت که از همین روزها باید به فکر مقابله ورقابت محتوایی با این شبکهها باشیم. رئیس وقت صدا وسیما نیز در واکنش به این اظهارات ضمن بیمورد دانستن این نگرانیها از قطر بیش از 3 متر آنتنهای دریافت این شبکهها خبرداد وتاکید داشت، مخاطبان اگر هم بخواهند، به سبب گرانی قیمت و فضای بسیار زیاد لازم برای تجهیزات دریافت این امواج، نمیتوانند از آن استفاده کنند و در نتیجه نگرانیهای افرادی مانند سیدمحمد خاتمی در این زمینه، انتزاعی و غیرلازم است. هنوز سهچهار سالی از این برنامه نگذشته بود که نخستین دیشهای آنالوگ روی بامها پدیدار شدند وامروز هم که چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است. از نیمه دوم دهه هفتاد آرام آرام شبکههای فارسیزبان هم وارد میدان شدند، در وهله اول این شبکهها بیشتر به رادیوهای تصویری شبیه بودند. در همان ایام برخی دلسوزان فرهنگ، سیاست، اجتماع و… با توجه به قابلیتهای رسانه، به رسانههای داخلی و رسمی توصیه میکردند که برای آینده باید از همین امروز آماده شویم. با برنامههای تولید شده به سبک دوران جنگ سرد و یا پیش از دوران اینترنت و ماهواره در آیندهای نزدیک حرفی برای گفتن نخواهیم داشت و گوی رقابت را به سادگی هرچه تمامتر تقدیم رسانههای حرفهایتر خواهیمکرد. اما متاسفانه به نظر میرسید بسیاری از عزیزان تصمیمگیر بیش از اینکه علاقمند باشند از سلولهای خاکستری مغز بهرهبگیرند، مشتاقند که از بازوهای ستبری که احتمالا فکر میکنند خیلی زور در آن خوابیده بهره بگیرند. در این مدت اما شبکههای ماهوارهای فارسیزبان پیشرفتی غیرقابل باور داشتند.این رسانهها از رادیوهای تصویری آرام آرام به شبکههای تلویزیونی حرفهای با تصاویری بعضا با کیفیتتر از قطب رسانهای مانند صدا وسیمای جمهوری اسلامی بدل شدند. شبکههایی که در بخش سرگرمی، موسیقی، پخش سریالها و فیلمهای سینمایی روز جهان تفاوت چندانی با سایر شبکههای حرفهای دنیا نداشتند.در این دوره باز بسیاری از دلسوزان کشور تاکید داشتند، هنوز هم رسانههای داخلی مزیتها وامکانات زیادی دارند که به مدد آنها میتوان، در بعضی زمینهها حرف اول را بزنیم. مقولاتی مانند اخبار داخلی، بررسی معضلات اجتماعی، فرهنگی و… یا از همه مهمتر روایت تاریخ و یا بازنشر صوت داودی دین رحمت در فضایی که آبستن درگیریهای مذهبی است. باز اما به نظر میرسید که عزیزان فرهنگی به ویژه در سالهای 1384 تا1392 اصولا باور نمیکردند که در این زمینهها از سوی طرف مقابل امکان رقابتی وجود داشته باشد. نتیجه آن شد که با ورود این شبکهها به فاز تولید محتوا عملا مسولان کاسه چهکنم؟ به دست گرفتهاند و به واکنشهای انفعالی در اینباره بسنده کردند. این کاستی وخطر بیش از همهجا در بخش روایتهای تاریخی دیده میشود. متاسفانه بزرگترین تلاش صدا وسیما وبرخی از نهادهای فرهنگی در سه دهه اخیر در زمینه تاریخ انقلاب حذف چهرههای فعالان انقلابی از مقابل چشم مخاطبان بودهاست. در ابتدا نیروهای غیرمذهبی، بعد چهرههایی چون ابوالحسن بنیصدر، بعدتر مرحوم بازرگان و ابراهیم یزدی، در مرحلهای دیگر مرحوم منتظری، در ادامه نیروهای خط امام از جمله سیدمحمد موسوی خوئینی و بهزادنبوی و در چهار سال اخیر هم که دیگر نخستوزیر هشت سال فاع مقدس، رئیس دو مجلس ایران، رئیسجمهور دوره اصلاحات وحتی اکبرهاشمی رفسنجانی نیز از تیغ سانسور در امان نماندند. نمود کلی این روند را میتوان درانتشار سالانه تصویر رهبرکبیر جمهوری اسلامی هنگام خروج از هواپیمای ایرفرانس مشاهده کرد.این طور که پیش میرود تا چند سال بعد مخاطب تصور میکند که احتمالا غیراز ایشان و خلبان هیچ مسافری در هواپیما حضور نداشتهاست. در مقابل اما رسانههای آن سوی آبها با زیرکی تمام وبه مدد شعبده تصویر وارد میدان شده وبا پخش تصاویر دیده نشده و روایتهای یکطرفه از تاریخ، تاریخ رسمی را به مبارزه طلبیدهاست. برنامههایی که در همین یکی دو سال اخیر درباره کودتای 28 مرداد، جشنهای 2500 ساله، زندگی رضاشاه، زندگی شاپور بختیار و انقلاب57 عملا روی دیگر سکه تاریخنویسی رسمی به ویژه در صدا وسیما بودهاست. اگر در برنامههای تولیدی صدا وسیما همه چیز گذشته سیاه است، در برنامههای آن سوی آب همه چیز سفید بوده و به صورتی تلاش میشود، نوعی پشیمانی همگانی برای سقوط آن رژیم در ذهن مخاطبان بهوجود بیاید. اگر دستاندرکاران امور حدود دو دهه پیش وپس از تثبیت جمهوری اسلامی تلاش میکردند، دست کم در بخش تاریخی از نگاه سیاه وسفید حذر کرده و آن را منصفانه روایت کنند، امروز رندان خارجنشین به مدد شعبده تصویر، تاریخی وارونه را به خورد مخاطب خسته از ادبیات رسمی و ناراضی از وضعیت روز نمی دادند. چه میشد که در کنار اشتباه های دوره پهلوی به نقاط مثبت آن دوره نیز میپرداختیم. رشد اقتصادی افسانهای در اوایل دهه 50، حضور مدیران کاربلدی چون علینقی عالیخانی، رضانیازمندو… در سیستم اجرایی وتصمیمگیری رژیم سابق آثار مثبتی را بر زندگی همه شهروندان ایرانی گذاشته بود.تاسیس ذوبآهن، تاسیس سدهای عظیم آب در ایران، قدرتیابی بخش خصوصی وکارآفرینیهای آنها و بسیاری از موارد دیگر نقاط مثبتی است که متاسفانه در تاریخ رسمی به آن اشاره نمیشود. شاید گفته شود که بیان این موفقیتها برای امنیتملی و حیات نظام جمهوری اسلامی ایران خطرآفرین است. در اینجا بد نیست به جملهای از ابوالحسن بنیصدر اولین رئیسجمهو ایران اشاره کنیم. او حدود 10 سال پیش درباره خطربازگشت پهلویها گفتهبود:«هیچ ملتی استفراغ خود را نمیخورد» یک نظام قدرتمند باید با شجاعت ضمن بیان کاستیهای خود نقاط ضعف وقوت نظامهای پیش از خود را برای ساختن بهتر آینده با مردم مطرح کند. متاسفانه امروز این نگرانی وجود دارد که با وجود نگاههای تنگنظرانه وکاملا سیاسی به تاریخ تا چند وقت دیگر شبکههایی مانند «من وتو» تاریخ جنگ، اصلاحات، دوره احمدینژاد، دولت موقت و…را نیز آنگونه که خود دوست دارند به خورد مخاطبان جوان بدهند. درپایان فکر میکنم که این پرسش قابل تامل ویژه باشد. در ابتدای مهرماه هر سال به مناسب هفته دفاع مقدس برنامههای زیادی از تلویزیون پخش میشود، در طی 25 سال گذشته آیا تا به حال دیدهاید که معاون لجستیک ستادفرماندهی کلقوا-بهزاد نبوی-، معاون تبلیغات این نهاد-سیدمحمد خاتمی-، نخستوزیر دوران جنگ-میرحسین موسوی-، به بیان خاطرات خود بپردازند؟ عزیزان متولی امور فرهنگی وقت تنگ است و رقیب بسیار هوشیار!
منتشر شده در شماره سه سخن ما