روایت انگلیسی مصدق
نگاهی به کتاب میهنپرست ایرانی
پرناز صدیق
«میهنپرست ایرانی، اثر کریستوفر دوبِلَگ، کتابی است درباره زندگی دکتر محمد مصدق، از آغاز تا پایان. این کتاب با ترجمه هرمز همایونپور، به همت انتشارات «کندوکاو» در پاییز امسال، در ۱۱ هزار نسخه و ۴۹۶ صفحه، با قیمت ۳۰هزار تومان منتشر شده است.
به غیر از طرح چهره دکتر مصدق، آنچه که بر جلد کتاب کمی بیش از حد جلب توجه میکند، نحوه قرار گرفتن نام مترجم در کنار نام نویسنده است. در زیر عنوان فرعی کتاب، نام نویسنده و مترجم به این صورت درج شده است: کریستوفر دوبلگ/ هرمز همایونپور. این شیوه قرار گرفتن اسامی نویسنده و مترجم در کنار هم، در بدو امر این نکته را القا میکند که «میهنپرست ایرانی» دو نویسنده دارد. اینکه این چیدمان اسامی چه دلیلی دارد، شاید نخستین سوال خواننده این کتاب باشد!
نویسنده میهنپرست ایرانی، پژوهشگری انگلیسی است که همسری ایرانی هم دارد و در نشریاتی چون «اکونومیست» و «نیویورک ریویو آو بوکس» نیز تحلیلهایی درباره مسائل جهان اسلام مینویسد. کریستوفر دوبلگ آشکارا مصدقدوست است و ظاهراً این کتاب را در اصل برای مخاطبان انگلیسیزبان، بویژه برای هموطنانش نوشته است. هم از این رو، شاید بتوان شعر زیبا اما نه چندان مناسبی را که او به عنوان مطلع کتابش از شاهنامه انتخاب کرده است، نادیده گرفت: به خردی به خوی کیان اخت شد/ از این روی نامش کیاندخت شد.
کتاب در بخشهای آغازین خود، به زندگی خصوصی دکتر مصدق میپردازد. شرح رابطه عاطفی عمیق دکتر مصدق با مادرش نجمالسلطنه، که نتیجه فتحعلی شاه و خواهرزن مظفرالدین شاه بود، از صفحات خواندنی کتاب است. با اینکه نجمالسلطنه بزرگترین عشق زندگی مصدق بود، نویسنده معتقد است که مصدق در سلوک اجتماعی و سیاسیاش بیشتر تحت تاثیر پدرش، میرزا هدایتالله وزیردفتر، بود. وزیردفتر «خشکهمقدس» بود و اهل حساب و کتاب دقیق، ولی نجمالسلطنه «اهل تجمل» بود و به نردبانساختن از نفوذ سیاسی نزدیکانش، عادت داشت. نجمالسلطنه در تلاش بود تا مصدق را داماد مظفرالدین شاه کند ولی متهم شدن دایی مصدق به توطئه علیه شاه، نقشههای او را نقش بر آب کرد.
نویسنده در تفاوت نگاه مصدق و مادرش به مقام و منصب، مینویسد: «وقتی مصدق معاون وزیر مالیه بود، ماموری به سراغ مادرش فرستاد تا مالیاتهای عقبافتاده او را وصول کند. وقتی برای صرف ناهار به خانه آمد، با همان مامور مالیات مواجه شد که با شرمندگی مشغول انجام دادن وظیفهاش بود، اما پیرزن بر پسرش توپید …».
شرح عشق «احتمالاً افلاطونی» مصدق در پاریس، جزو صفحات خواندنی کتاب است. مصدق در دوران تحصیلش در پاریس، رابطهای رمانتیک با دختری فرانسوی به نام رُنه وییهیار پیدا میکند؛ پیوندی آمیخته به نجابت و محافظهکاری فراوان. بانوی جوان، که به مصدق زبان فرانسوی هم میآموخت، مرد شرقی محبوبش را اینگونه توصیف کرده است: « با موهای کمپشت خرمایی، با چشمهای غزالگونه، و همیشه آرام و خوددار، که با همکلاسیهایش نمیجوشید … به مجردی که کلاسها تمام میشد، به اتاقش در مهمانسرایی بسیار معمولی در خیابان گی-لوساک برمیگشت … چگونه میتوانم احساس احترامم را به این مرد که این همه با اطرافیانش تفاوت داشت توضیح دهم!». کریستوفر دوبلگ، در بخشهای بعدی کتاب وارد زندگی سیاسی مصدق میشود. علاقه دوبلگ به مصدق اگر چه گاه به مرز شیفتگی میرسد، اما وی در کنار هنر می، عیب آن را نیز میگوید. دوبلگ در بیان نقاط ضعف مصدق میگوید که «او قادر به برقرار کردن تعادل بین مصلحت و آرمان نبود» درصورتی که سیاستمدار واقعی برای همین کار ساخته شده است. مصدق سیاستمداری متعارف نبود … در عین حالی که هرگز به فکر ضربه زدن به نهادهای مملکت نبود عملاً همه را علیه خود برانگیخت». همچنین میافزاید که مصدق همه چیز را از زاویه نفت میدید و به مسائل پیرامونی توجهی نداشت.
دوبلگ با اینکه مصدق را سیاستمداری دموکرات و از این حیث بسیار بالاتر از سایر سیاستمداران آن روز خاورمیانه میداند، ولی تمایلات دیکتاتورمآبانه مصدق را هم از نظر دور نمیدارد. وی درباره این ویژگی مصدق مینویسد: «او در معنای جبّاری که تشنه قدرت باشد دیکتاتور نبود، ولی با این احساس یک دیکتاتور که وجودش ضروری و الزامی است شریک بود». نویسنده کتاب، بدبینی و عوامفریبی را هم دو ویژگی منفی دیگر مصدق میداند و مینویسد: «{مصدق} به هر کسی که نسبت به او و سیاستهایش ابراز تردید میکرد، داغ نداشتنِ حس وطنپرستی میزد … او در بهرهبرداری عوامفریبانه از اخلاقیات استاد بود».
با وجود این انتقادات، لحن و نگاه نویسنده در سراسر کتاب، حاکی از همدلی کلی وی با مصدق است. مثلاً دوبلگ در حالی که اقدام مصدق به برگزاری رفراندوم برای انحلال مجلس را «استفاده از جاذبه شخصی به بهای فدا کردن دموکراسی» میداند، اما اندکی بعد به دفاع از انحلال مجلس میپردازد و با اشاره به «واقعیت مبارزه سنگدلانه» انگلیس و آمریکا با دولت دکتر مصدق، میگوید: «مجلس، بخشی تعیینکننده از آن مبارزه بود. دو ماه قبل {از رفراندوم}، در ژوئن ۱۹۵۳، سازمان سیا اعتبار هفتگی هنگفتی به مبلغ ۱۱۰۰۰ دلار برای خرید نمایندگان مجلس اختصاص داده بود … نمایندگان برای آدمربایی و قتل توطئه میکردند و در پشت مصونیت پارلمانی خویش پنهان میشدند. در چنان شرایطی به دشواری میتوان استدلال کرد که اقدام پیشگیرانه مصدق بیتناسب بود. حتی میتوان آن را ملایم دانست». کریستوفر دوبلگ، در مجموع رد کردن آخرین پیشنهاد غرب در مذاکرات نفتی و انحلال مجلس هفدهم را بزرگترین اشتباهات مصدق میداند. تصمیم مصدق به انحلال مجلس «بهترین فرصت را به شاه داد که در چارچوب قانون خود را از شرّ او رها کند». و: «در بهار ۱۹۵۳ طرحی به مصدق پیشنهاد شد که، مطابق آن، ایرانیها مالکیت بر صنعت نفت را حفظ میکردند و شرکت نفت ایران و انگلیس به عنوان عضوی از یک کنسرسیوم بینالمللی که عملیات بازاریابی و صدور نفت را عهدهدار میشد تنزل مقام مییافت … این آخرین معامله جدّی{ای} بود که به مصدق پیشنهاد شد، و رد کردن آن بزرگترین شکستاش در طول دوران نخستوزیریاش بود».
کتاب «میهنپرست ایرانی»، در داوری درباره شاه (و رضاشاه) و مصدق گاه به ورطهی لحنی غیر محققانه میافتد و در مقوله مصدقشناسی بیشتر به کار مبتدیان میآید تا منتهیان. اهمیت این کتاب، شاید بیش از هر چیز ناشی از ملیت نویسنده آن و تاثیر احتمالی آن در محافل سیاسی و آکادمیک کشوری باشد که زیادهخواهیهای نفتیاش، سرانجام دولت ملی و دموکراتیک دکتر محمد مصدق را سرنگون کرد.
منتشر شده در شماره چهار سخن ما