تکرار اوباما بعید است
استراتژی خاورمیانهای آمریکا در گفتوگو با قاسم محبعلی، مدیرکل سابق خاورمیانه عربی و شمال آفریقا
خاورمیانه منطقهای است که از منظر افراط، امنیت، انرژی و … دارای اهمیت بالایی برای ایالات متحده است. مقولاتی چون انرژی، تروریسم، مسئله اعراب و اسرائیل و ثبات و امنیت، از جمله محورهایی هستند که در تعیین سیاستهای خاورمیانهای آمریکا از جایگاهی ویژه برخوردارند. از این رو آمریکا در قامت رهبری جهانی سعی در حل مسایل و بحرانهای پیش آمده دارد. اگرچه پیش از سال ۲۰۰۱، شوروی و نظام کمونیسم بهعنوان یگانه تهدید آمریکا به شمار میرفت و آمریکا سعی میکرد کمتر در خاورمیانه ولو برای کنترل و پیشگیری از کمونیسم به اروپا حضور داشته باشد اما حملات یازده سپتامبر، آمریکا را وادار به دخالت مستقیم به منطقهای کرد که بعدها آبستن بحرانهای تازه و پیچیده تری شد. از این رو شاید تا زمان فروپاشی شوروی و جنگ جهانی دوم استراتژی آمریکا تنها حذف نظام قطب شوروی بود، اما پس از آن شاهد استراتژیهای متعدد از سوی آمریکا در مواجهه با بحرانهای مختلف از مساله صلح فلسطین و اسرائیل گرفته تا بحران سوریه، تروریسم، پرونده هستهای ایران و امنیت انرژی بودیم. قاسم محبعلی، سفیر سابق ایران در یونان و مالزی و مدیرکل سابق خاورمیانه عربی و شمال آفریقا، استراتژی کنونی آمریکا را حول سه محور اصلی امنیت متحدان و انرژی، کنترل منابع انرژی و مدیریت جهانی تعریف میکند.
چنانچه بخواهیم استراتژی آمریکا در خاورمیانه را مورد تحلیل قرار دهیم، آیا میتوان گفت که استراتژی آمریکا به صورت مرحله به مرحله بوده یا اینکه ابتدا تحولات را رویت کرده و سپس بر آن سوار میشود؛ یا اینکه تلفیقی از هر دو اینهاست؟
استراتژی اصلی آمریکا در خاورمیانه حول سه محور اصلی امنیت یعنی امنیت متحدان و منابع انرژی، کنترل منابع انرژی که دسترسی به منابع آزاد برای انتقال به بازارهای مطرح را فراهم میآورد و در نهایت مدیریت جهانی و جهانی شدن است. از این رو خاورمیانه نیز در مرکز بحرانهای مربوط به جهانی شدن قرار داد. بحرانهایی مانند تروریسم، رشد افراط گرایی اسلامی و .. همگی در خاورمیانه است. سه محور یاد شده حتی پس از فروپاشی نظام شوروی و پایان جنگ جهانی ثابت بوده است. اما آمریکا ذیل سه محور اصلی، با چند چالش نیز در خاورمیانه مواجه است؛ چالشهایی که پس از یازدهم سپتامبر به اوج خود رسید. نخست مساله صلح خاورمیانه و قضیه فلسطین، دوم تروریسم که حتی پیشتر حتی در زمان جنگ سرد نیز وجود داشته اما بعد از آن شکل دیگری به خود گرفت، سوم گسترش سلاحهای کشتار جمعی، چهارم، توسعه سیاسی و اقتصادی که در خاورمیانه بهخصوص بعد از بهار عربی شکل فاجعهآمیزی به خود گرفت و پنچم مساله ایران است. ایران مساله کلیدی بوده که همه مسایل یادشده به آن متصل بوده و به نحوی ارتباط دارد. چالشهای آمریکا در خاورمیانه، چالشهای اساسی است که هر رییسجمهوری بهخصوص بعد از جنگ جهانی دوم و به ویژه بعد از انقلاب اسلامی و فروپاشی نظام شوروی با آن دست به گریبان بوده است. موارد یاد شده مسایلی نیستند که بتوان گفت با تغییر رییسجمهور یا تغییر سیاست، آنها نیز تغییر میکنند. تنها نحوه برخورد و شدت و ضعف آن متفاوت است.
جهان عرب از چه جایگاهی در استراتژی آمریکا در خاورمیانه برخوردار است؟
نقطه مرکزی در خاورمیانه جهان عرب است. از مساله نفت و امنیت انرژی گرفته تا مساله تروریسم همه در جهان عرب است. امنیت اسرائیل، افراط گرایی اسلامی، تروریسم، گروگانگیری و دیگر موارد ریشه در جهان عرب دارد. حتی شکل گیری تفکر و ایدئولوژی نیروهای تندرو در افغانستان و ظهور داعش از شبه جزیره عربستان و جهان عرب به وجود آمده است. بنابراین، جهان عرب مساله اساسی در مدیریت جهانی، امنیت انرژی، امنیت آمریکا و متحدانش از جمله اروپاست. این واقعیتی در سیاست خارجی آمریکا و هر کسی که ادعای بازیگری اصلی جهان امروز را دارد، است.
دو دیدگاه در این باره وجود دارد؛ برخی قائل به استراتژی مهندسی منطقه هستند، برخی نیز قائل به آرایش نیروهای سیاسی منطقه و مدیریت آن توسط آمریکا هستند. کدامیک از این دو دیدگاه بر استراتژی آمریکا در خاورمیانه مستتر و کدامیک توانسته عملکردی از خود نشان دهد؟
ابتدا این نکته را روشن کنم که مساله توطئه یا دسیسه مطرح نیست. در مورد هر دو دیدگاه یاد شده میتوان رویکردهای مختلفی را یکی در دوره بوش و دیگری در دوره اوباما مشاهده کرد. هر دو این افراد برخورد مختلفی با خاورمیانه و جهان عرب دارند. یکی برخورد و دخالت مستقیم و دیگری گسترش طبقه متوسط و جامعه مدنی به منظور ایجاد تغییر در ساختار را دنبال میکند که میتوان نماد رویکرد دوم را در بهار عربی مشاهده کرد. بنابراین میتوان گفت که جمهوریخواهان و نو محافظه کاران بیشتر به دخالت و تغییرات مستقیم توسط آمریکا متعقدند. برای مثال میگویند، برای بازی فوتبال باید ابتدا زمین را صاف کرد، سپس چمن در آن کاشت، بعد استادیوم را درست کرد و در نهایت از تیمهای فوتبال خواست که بازی کنند. آنها دموکراسی را بر اساس این مثال تعریف میکنند. یعنی ابتدا باید زمینه دموکراسی آماده و سپس از دولتهای منطقه خواسته شود که در آن بازی کنند. اما در مقابل دموکراتها و بهخصوص شخص اوباما – که او یک پدیده در سیاست آمریکا به حساب میآید و بعید است دیگر تکرار شود- بر این باورند که از طریق کمک به جریانهای دموکراسیخواه در منطقه و گسترش این جریان میتوان مدرنیسم را در خاورمیانه شکل داد، بدون اینکه تغییراتی در ساختار به وجود آید. اقداماتی که اوباما پس از روی کار آمدن انجام داد، و همچنین سخنرانیهای او در مصر و ترکیه بر این اساس بود و سعی میکرد با طبقه جوانان و دانشگاهیان ارتباط برقرار کند. این دو روش در سیاست خارجی آمریکا وجود داشته و به این بستگی دارد کدام حزب بر مسند قدرت باشد.
برخی استراتژی آمریکا را به دوره قبل و بعد از یازده سپتامبر تقسیم میکنند. دوره قبل دوره مقابله با کمونیسم و دوره بعد از آن به دلیل خلا کمونیسم، مقابله با تروریسم است. تا چه میزان شیفت شدن از کمونیستم شوروی به تروریسم خاورمیانهای قابل توجیه است؟
تهدید اصلی آمریکا تا قبل از فروپاشی شوروی، کمونیسم یا مارکسیسم بود. اما پس از آن تهدید تغییر کرده و مساله اصلی امنیت آمریکا اسلامگرایی افراطی در شکل القاعده و امروزه داعش شد. البته تروریسم تا پیش از یازده سپتامبر وجود داشت که از آن جمله میتوان به انفجار در مقابل سفارت آمریکا در برخی کشورهای منطقه توسط القاعده اشاره کرد. البته در این هنگام نیز مارکسیستی وجود نداشت. یازده سپتامبر نقطه عطف و کلیدی برای این بود که آمریکا به ناچار مستقیما وارد عملیات شود. نتیجه آن نیز اشغال افغانستان و عراق بود. استراتژی بوش بر این بود که باید به صورت مستقیم رژیمی را بر کنار و دولتسازی را انجام داد.
در حال حاضر استراتژیهای مطرح شده از سوی آمریکا تا چه میزان از حمایت و اجماع داخلی برخوردار است؟
اختلاف نظر بر سر شیوه عملکرد یا رویکرد و همچنین مشی میدانی بین دموکراتها و جمهوریخواهان است. جمهوریخواهان قدرت نظامی را بهعنوان عامل اصلی رهبری جهانی میدانند درحالیکه دموکراتها، اجماع جهانی، چند جانبه گرایی، قدرت سیاسی، اقتصادی و فناوری و همچنین سیاست نرم را پشتوانه رهبری جهانی مطرح میکنند. دموکراتها در حوزه انرژی علاقه مندند آمریکا را از انرژی این منطقه مستقل کنند. از این رو بر روی منابع انرژی داخلی از جمله سنگ نفت سرمایه گذاری میکنند. اختلافاتی که میان شرکتهای بزرگ نفتی و شرکتهای بزرگ نظامی که وابسته به جمهوریخواهان بوده نشات گرفته از این مساله است. در مساله صلح خاورمیانه نیز دموکراتها معتقد به مداخله حداقلی اما در مقابل جمهوریخواهان قائل به دخالت مستقیم و مداخله حداکثری هستند. احتمالا پس از اوباما حال چه جمهوری خواه باشد چه دموکرات، رویکرد به سمت مداخله بیشتر و مستقیم است. زیرا برای آنها سیاستهای اوباما توفیقی نداشته است.
آیا آمریکا قادر است به تنهایی راهبردهای سیاست خارجی خود را در منطقه خاورمیانه ادامه دهد؟
گرچه آمریکا بهعنوان بازیگر اول منطقه شناخته میشود اما اینکه بتواند تمام مسایل را خود به تنهایی انجام و تصمیم گیری کند، چنین چیزی امکان ندارد. به طور حتم از اروپاییها و دیگر بازیگران منطقه کمک خواهد گرفت. باید در نظر داشت که در حال حاضر بازیگران منطقه به چهار دسته بازیگران خرد، بازیگران ملی، بازیگران منطقهای و بازیگران بینالمللی تقسیم میشوند. بنابراین آمریکا برای ادامه استراتژیهای خود نیاز به هماهنگی و همراهی این چهار دسته از بازیگران منطقهای دارد. مشکل بوش این بود که این بازیگران را نادیده میگرفت و نتیجه آن را در عراق و افغانستان مشاهده میکنیم که نهتنها بحران حل نشد، بلکه تشدید شد. پس از آن نیز اوباما نتوانست بحرانها را حلوفصل کند. اگر امروز آمریکا، عراق و افغانستان را ترک کند، اوضاع بدتر از اول میشود. بنابراین، میتوان گفت بهکارگیری یا همراهی چهار دسته بازیگر منطقهای برای آمریکا ضرورت دارد.
تا چه اندازه بستر بینالمللی آمادگی و پذیرش اجرای استراتژیهای جدید آمریکا در خاورمیانه را دارد؟
پاسخ به این سوال مشکل است. طی یک – دو سال اخیر بحرانهای جدیدی برای آمریکا به وجود آمد؛ از جمله بحران در روابط این کشور با روسیه که به طور حتم همراهی روسیه با غرب مانند گذشته نبوده و تضعیف شده است. امروز بحران روسیه به چالش اصلی اتحادیه اروپا تبدیل شده است. از طرفی چین نیز بهعنوان مساله و پاردوکسی برای آمریکاست. از یک طرف آمریکا خواهان نزدیکی با چین بوده و از طرف دیگر نگران توسعه و قدرت منطقهای و جهانی و همچنین قدرت نظامی چین است. آمریکا انتخاب زیادی ندارد. آمریکا سعی میکند با نزدیکی به کشورهایی مانند هند، ژاپن، استرالیا و برزیل جایگزینی برای مهار و کنترل بحرانهای جدید در خاورمیانه داشته باشد.
منتشر شده در شماره پنج سخن ما