میراث سخت اوباما
آنچه بر خاورمیانه در دوران دموکرات ها گذشت
سید علی موسوی خلخالی-دبیر گروه خارجی
باراک حسین اوباما با شعار اصلاحات به روی کار آمد. «تغییر» شعار ویژه او بود. از روز اول بر اساس این شعار، توقف جنگهای آمریکا در خارج از مرزهای این کشور و حل مشکلات سیاسی آمریکا با دشمنان دیرینه را در دستور کار خود قرار داد. از روز نخست میخواست که دیگر جنگی به پا نشود، فضایی از تفاهم بر روابط آمریکا با کشورهای جهان حاکم شود و به سالها خشونت و جنگ به جا مانده از دوران جورج بوش پسر پایان دهد. برای همین از همان روز نخست گفت که ابایی ندارد دست دوستی به سوی ایران دراز کند و در جهت حل اختلافات با تهران گام بردارد. در مورد عراق نیز تعهد داد که نیروهای آمریکایی را تا آخرین سرباز از عراق خارج کند و در مورد افغانستان نیز مشابه همین رویه را در پیش بگیرد به گونهای که تا پایان ۲۰۱۶ دیگر سربازی آمریکایی در افغانستان نباشد.
اما کار برای اوباما چندان هم ساده نبود. چه بسا حتی سخت تر از دوران جورج بوش بود. اگر در دوران جورج بوش این آمریکا بود که به سراغ جنگ با کشورهای مختلف دنیا میرفت و حاکمیت آنها را به چالش میکشید و نیروهای آمریکایی را از عراق تا افغانستان به صف میکرد، این بار این کشورهای منطقه بودند که سیاست خارجی آمریکا را به چالش میکشیدند.
اوباما نیروهای آمریکایی را در دسامبر ۲۰۱۱ از عراق خارج کرد تا اوباما به اولین شعار انتخاباتیاش جامه عمل پوشانده باشد، اما فکر نمیکرد این تازه ابتدای راه سخت او در خاورمیانه باشد. او در حالی در این سال دکترین جدید آمریکا را اعلام کرد و به جهانیان گفت ما با بستن پرونده خاورمیانه به سراغ چین و آسیای دور خواهیم رفت تا در برابر قدرت نوظهور جهان که میرود جهان تک قطبی را به جهان دو قطبی تبدیل کند، بایستیم که خاورمیانه آبستن تحولاتی پیش بینی نشده بود.
آمریکاییها گمان نمیکردند آهنگ دموکراسیخواهی در خاورمیانه آن قدر تند شود که از قافله عقب بیفتند. حکام پیر، فشارهای اقتصادی، مردم از رمق افتاده و سرکوبهای سنگین کشورهای حاکم سبب میشد آمریکاییها گمان کنند فرصت برای تامل در اوضاع جهان عرب وجود دارد. اوباما گمان میکرد خروج نیروهای آمریکایی از عراق میتواند آمریکا را تا اندازهای از صحنه خاورمیانه دور کند و این دوری به واشنگتن فرصت میدهد که تمرکز خود را بر روی پرونده صلح اعراب و اسرائیل بگذارد و اگر ببیند که در این پرونده هم به نتیجه نمیرسد آن را به حال خود رها کند. اما ناگهان توفان بهار عربی وزیدن گرفت و دومینوی سقوط حکام عرب آغاز شد. تونس نقطه آغاز این توفان بود. این توفان به اندازهای ناگهانی بود که حتی اروپاییها که به واسطه حضور استعماری کشورهایی نظیر تونس را سهم خود در تقسیمات جهانی میدانستند، از قافله باز ماندند و در درک آن عاجز شدند. مواضع دوگانه فرانسه هزینههای سنگینی را متوجه نیکولا سارکوزی، رئیس جمهوری وقت این کشور کرد که در شکست انتخاباتی او نقشی موثر داشت.
سرعت این دومینو قابل پیش بینی نبود، بلافاصله بعد از تونس نوبت به مصر رسید و در این جا بود که آمریکاییها کاملا عیان دست پاچه رفتار کردند. حسنی مبارک، متحد دیرینه آمریکا و غرب و اسرائیل میرفت تا سقوطی سهمگین را تجربه کند. ایالات متحده در یک روز مجبور شد سه بار مواضع خود را نسبت به تحولات مصر تغییر دهد که نشان از دستپاچگی روشن دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی آمریکا بود.
پس از مصر نوبت لیبی بود که تندباد بهار عرب در آن وزیدن بگیرد. اما لیبی همانند تونس و مصر نبود که دیکتاتور آن به این سادگیها از ارابه قدرت پیاده شود. معمر قذافی قسم خورده بود به هر قیمتی شده در قدرت بماند و حتی اگر لازم باشد کل لیبی را فدا کند. عملا هم این گونه شد. جنگی خونین در گرفت که اعراب برای جلوگیری از تشدید خشونتها و کشتار دست به دامان ارتش غرب به ویژه آمریکا شدند. اوباما اولین چالش سخت نظامی را در این جا تجربه کرد. اما به صراحت به متحدان اروپایی خود گفت آمریکا دیگر حاضر نیست برای آسایش کشورهای دیگر جان ملت آمریکا را فدا کند و این بار نوبت متحدان آمریکا است که از پس پروندههای جدید بر آیند. بنابرین ماموریت لیبی به متحدان اروپایی آمریکا یعنی فرانسه و انگلیس و ایتالیا سپرده شد که البته نهایت کار غرق شدن لیبی در جنگ داخلی خونینی بود که هنوز هم ادامه دارد.
در این میان نوبت بحرین نیز فرا رسید که گویا توافقی نانوشته حاصل شد که سرکوب در آن جا در سکوت جامعه جهانی در دستور کار قرار بگیرد.
اوج بحران سوریه بود. کشوری که با مقاومت سرسختانه بشار اسد و متحدانش روبه رو شد و تمام نقشهها و پیش بینیها را نقش بر آب کرد. سوریه نقطه آغاز برای پایان تندباد جهان عرب شد. دخالت کشورهای عربی نظیر قطر و عربستان و تبدیل خواستههای اصلاحطلبانه مردمی به خواستههای طایفهای روند دموکراسی خواهی را در نه تنها در سوریه بلکه در کل جهان عرب تغییر داد. بشار اسد به کمک متحدان خود چنان استقامتی از خود نشان داد که آمریکا و اروپا ناگزیر به تغییر سیاست خود در قبال سوریه شدند.
در این بین مهمان ناخواندهای سر بر آورد که تمام محاسبات بینالمللی و جهانی را به هم ریخت. داعش گروهی افراطی، تندتر از القاعده با بهره بردن از ایدئولوژی افراط گرایی و یاری گرفتن از نیروهای مبارز خارجی در سوریه اعلام وجود کرد و به محض قدرت گرفتن به عراق یورش برد تا اوباما به روشنی ببیند پس از سه سال همچنان در خانه اول است.
اکنون که کمتر از دو سال به پایان دوران ریاستجمهوری اوباما باقی مانده است، وی به خوبی میبیند آن چنان که تصور میکرده تغییر سیاست آمریکا در عرصه جهانی آسان نیست. او اکنون به خوبی میبیند در جبهههایی که یک گام به عقب برداشته قدرتهای جدیدی ظاهر شدند که تحملشان برای آمریکا چندان آسان نیستند. از سوی دیگر تغییر سیاست آمریکا باعث بیدار شدن رقیب دیرینه واشنگتن، روسیه شده است. روسیهای که به کمک پولهای کلان نفتی توانسته اقتصاد خود را بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی احیا کند، اکنون چنان در برابر آمریکا ایستاده است که بر خلاف خواسته و انتظار واشنگتن میرود تا دوران جنگ سرد را به شکلی جدید احیا کند.
اوباما در حالی میرود به دوران ریاستجمهوری خود پایان دهد که بحرانهای مضمن حل نشدهای از او بر جای خواهند ماند. کل پرونده خاورمیانه، بحران اقتصاد جهانی، بحران اوکراین، ظهور قدرتهای پرادعای جدیدی به اسم روسیه، چین و هند و همچنین تشدید فعالیت گروههای تروریستی و بنیادگرا که میخواهند همچنان تهدید اول جامعه جهانی باشند، همگی پروندههایی هستند که از دوران اوباما به جای خواهند ماند. اوباما اکنون لمس میکند اگر خود صلح جهانی را برای عرصه سیاسی و تعاملات بینالمللی آمریکا میخواسته، جامعه جهانی تحمل پذیرفتن این خواسته او را ندارد.
اکنون همه امید او معطوف به مذاکرات هستهای با ایران و گشایش در روابط واشنگتن – تهران است. آیا این مهم به این زودیها به دست میآید تا مهمترین دستاورد دوران ریاستجمهوری او شود؟
منتشر شده در شماره پنج سخن ما