خاورمیانه به تعریف منافع مشترک نیاز دارد
گفت و گو با عبدالله رمضانزاده درباره چشم انداز تحولات منطقه
حامد شفیعی: عبدالله رمضانزاده سخنگوی دولت اصلاحات و استاد دانشگاه تهران است. او مدرک دکتری خود را از دانشگاه کییولون بلژیک دریافت کرده و پیشتر در حوزه آسیای میانه و قفقاز فعالیت میکرد و اکنون تمرکز خود را بر خاورمیانه گذاشته است. طی گفتوگویی که با او در مورد خاورمیانه داشتیم، همواره بر دو نکته تاکید میکرد: یکی همکاریهای منطقهای و دیگری تعریف منافع مشترک. رمضان زاده این دو محور اصلی را زیر چتر مجتمع امنیتی منطقهای بر اساس نظریه باری بوزن میداند و بر این عقیده است تا زمانی که به همکاریهای مشترک امنیتی در منطقه دست نیابیم، بحرانهای خاورمیانه ادامه خواهد داشت.
تا چه حد میتوان تحولات خاورمیانه کنونی را متاثر از سیاستهای اسرائیل در مواجهه با اعراب دانست؟
از نگاه من اسرائیل به این اندازه در منطقه تاثیرگذار نیست. اسرائیل به دنبال منافع خود بوده و برای دستیابی به آن از فرصتها استفاده میکند. فرصتطلبی اسرائیل در وقایع اخیر خاورمیانه ادامه روند فرصتطلبیها در گذشته و استفاده از اختلافات و وقایع ناگهانی منطقه به نفع خود است. بنابراین چنین دیدگاهای را مبنی بر اثرگذاری اسرائیل بر تحولات منطقه قبول ندارم. شاید منشا وقایع را باید در جای دیگری از جمله حکومتهای سرکوبگر عربی جستوجو کرد. فرصتهای پیش آمدهای که دولتهای عربی سرکوبگر برای بازسازی فضا و اشتباه تاریخی امریکا در منطقه از آن استفاده نکردند. در اواخر دهه نود آمریکا به دنبال ایجاد خاورمیانه جدید بود. در آن زمان به این جمعبندی رسیده بود که خاورمیانه را نمیتوان با حکومتهای دیکتاتوری اداره کرد. بنابراین، تصمیم به باز کردن فضای سیاسی کشورهای عربی گرفت. اما مشاهده کرد به محض بروز دموکراسی این اسلامگرایان هستند که به قدرت میرسند. بنابراین، جلوی دموکراسی را گرفت. نتیجه این اشتباه، بحرانهایی است که خاورمیانه با آن مواجه است. اتفاقا اسرائیل با روندی که آمریکا برای بازسازی فضا در پیش گرفت، مخالف بود. دیگر آنکه بحرانهایی منطقه را باید در قدرتهای بزرگ خارمیانهای یافت.
آیا اشتباه تاریخی آمریکا، متاثر از عدم شناخت از منطقه بوده یا اشتباه از دادههایی است که از سوی برخی نهادهای امنیتی کشورهای متحد در منطقه به آمریکا داده میشد؟
آمریکاییها در سطح آکادمیک از تحولات منطقه آگاه هستند و شناخت خوبی از منطقه و نیروهای درون منطقه و تعامل نیروهای درگیر با هم دارند. اما حضور گروههای ذی نفوذ از جلمه اسرائیل و درگیری منافع اقتصادی کشورهای منطقه باعث میشود که آمریکا نتواند تصمیم گیری درستی داشته باشد. تصمیم اشتباه آمریکا را ناشی از عدم شناخت نمیدانم، بلکه ناشی از تاثیر منافع گروههای ذینفوذ میدانم.
بازیگری کشورهایی مانند عربستان در تشدید اشتباه به چه میزان است؟
به طور حتم عربستان و کشورهای منطقه به دنبال منافع خود و اثرگذاری بر سیاستهای منطقهای آمریکا در راستای منافع خود هستند. این یک روند طبیعی است. هر کشور دیگری نیز چنین کاری میکند. بنابراین هرگاه جهت گیری تصمیمهای آمریکا خلاف منافع آنها بوده، در مقابل آن موضع گیری کرده اند. خاورمیانه جدید با مفهوم داخلی برای این کشورها مورد قبول نبوده بنابراین با آن مخالفت میکنند. به همین دلیل سعی دارند بر آمریکا برای برهم زدن آن اثر بگذارند. البته در این میان تعارض نیز وجود دارد. عربستان از یک طرف از حماس حمایت میکند و از طرف دیگر از روند دموکراتیک به قدرت رسیدن حماس ناراضی است. این نقطه اشتباه تاریخی بود که اتفاق افتاد.
به رقابت قدرتهای منطقهای اشاره کردید. قدرتهای منطقهای چه کسانی هستند؟ در چه قالبی تعریف میشوند و رقابت آنها بیشتر در چه حوزه ایست؟
تکلیف قدرتهای منطقهای در خاورمیانه روشن است. عربستان، ایران، ترکیه، مصر، عراق از منظر قدرت جمعیتی، تاریخی، لجستیکی و مادی به تازگی نیز قطر با پول هنگفتی که وارد بازار کرده و میخواهد خود را به عنوان یک قدرت در منطقه معرفی کند، کشورهای تاثیرگذار در منطقه هستند. نوع رقابت بین آنها تعیین کننده وضعیت عمومی منطقه است نه دقیقا حضور یا تاثیرگذاری آمریکا. باری بوزن کتابی تحت عنوان مجتمع امنیتی منطقهای
«Regional security complex» داشته که در آن اشاره میکند، بعد از جنگ سرد، دیگر نظامهای امنیتی منطقهای معنا مییابد نه نظامیهای امنیتی جهانی. درواقع نظامهای امنیتی منطقهای جایگزین نظام امنیتی جهانی میشود. اینها کشورهای یک منطقه خاص هستند. لزوما تعریف منطقه هم متاثر از جغرافیا نیست، بلکه سابقه دوستی- دشمنی، تاریخی، همکاری، یکپارچه بودن و عوامل دیگر آن را تعریف میکند. اگر به این دیدگاه توجه کنیم، ما در منطقهای زندگی میکنیم که جز همکاری منطقهای راهی برای تامین امنیت هیچ کدام از کشورها وجود ندارد. هیچکدام از قدرتهای منطقهای قدرت حذف دیگری را ندارد. بنابراین بازی برد- باخت در منطقه بی معنی است و جز هزینه کرد برای همه مردم منطقه هیچ اثر دیگری ندارد.
شاهدیم که موضع عربستان و اسرائیل درباره سرنگونی بشار اسد مشترک است. اما در عراق تضادهایی به وجود میآید. دوگانگی رفتاری برخی از کشورها متاثر از چیست؟
چندان موافق این نیستم که مواضع اسرائیل و عربستان مثلا در مورد داعش متفاوت باشد. سوریه برای عربستان فی نفسه معنادار نیست. سوریه در رابطه با ایران معنادار است. تا زمانی که ما تکلیف خود را در روابط منطقهای بین عربستان، مصر و ترکیه روشن نکنیم، تنشها ادامه خواهد داشت و هر روز یک تنش از جایی خود را نشان میدهد. یک روز در سوریه، یک روز در بحرین، روز دیگر در یمن و امروز در عراق. این مساله به مفهموم مجمتمع امنیتی منطقهای باز میگردد.تا زمانی که به یک نظام امنیتی منطقهای مشترک نرسیم، و شروع به همکاریهای امنیتی در سطح منطقه نکنیم، و همچنین منافع کشورهای بزرگ منطقه را در کنار هم تعریف نکنیم، این وضعیت همچنان ادامه خواهد داشت.
به طور حتم رسیدن به مجتمع امنیتی منطقهای دارای الزاماتی است که کشورها باید آن را بپذیرند. اما تضاد منافع مثلا میان ایران و عربستان در سوریه، چگونه میتواند به همکاریهای منطقهای در قالب یک مجمتع امنیتی منجر شود؟
تعارض منافع وجود دارد اما اگر به نقطه تعریف منافع در کنار همدیگر نرسیم، و بازی برد- برد با کشورهای منطقه را تعریف نکنیم، به جایی نخواهیم رسید. نه تنها ما، حتی عربستان هم همینگونه است. ممکن است در مقطعی کشوری دست بالا را در منطقه داشته باشد و قدرت برتر منطقهای شود اما کوتاه مدت خواهد بود و این به ضرر کل منطقه است. ناچاریم منافع همدیگر را به رسمیت بشناسیم. تا زمان عدم به رسمیت شناختن منافع، تعارضها وجود خواهد داشت. مثلا دولت اردوغان توانست در مقطعی با موج دموکراسیخواهی در منطقه برای خود جایگاه و پایگاهی به دست آورد. اما وقتی به سوریه و به خصوص داعش میرسد، نمیتواند موفق عمل کند. بنابراین راهی جز به رسمیت شناختن منافع همدیگر نداریم. باید تعارض هزاران ساله میان ایران و اعراب در یک روز، در یک جا و در یک نقطهای به همکاری مشترک برسد. نمونه همکاریهای مشترک در این باره وجود دارد. میخواهم مثالی بزنم. دکترین معروفی در آمریکا وجود دارد با عنوان سیاست دو ستونی کیسینجر- نیکسون در خلیج فارس. بر مبنای این دکترین یک ستون امنیت خلیج فارس عربستان و ستون دیگر آن ایران است. هم پادشاه عربستان و هم شاه ایران روابط خوبی با امریکا داشتند و از نظر انقلابیون منطقه هر دو مزدور آمریکا به حساب میآمدند. حدود ۶-۷ سال آمریکا تلاش کرد پیمان امنیتی میان ایران و عربستان به امضا برسد، اما امکان پذیر نشد. با وجود اینکه هر دو کشور از آمریکا حرف شنوی داشتند اما فشار آمریکا بر انعقاد پیمان امنیتی میان ایران و عربستان میسر نشد. اما در سال ۸۱ و در پی راهگشاییهای دولت اصلاحات، و با وجود مخالفتهای آمریکا و همچنین مشکلاتی که ما با عربستان داشتیم، پیمان امنیتی امضا شد. این مساله امکان تعریف مشترک از منافع را فراهم کرد. بنابراین این مساله بستگی به تلاش رهبران، نوع نگاه رهبران منطقهای به مسایل، همکاری و دشمنی و میزان تاثیرگذاری در مسایل منطقه دارد.
آیا صرفا به رسمیت شناختن منافع برای همکاریهای منطقهای کافی است؟ ایران و ترکیه منافع ملی یکدیگر را به رسمیت میشناسند، اما در سوریه با ایران دچار تضاد منافع میشود و همکاریهای امنیتی صورت نمیگیرد.
این مساله شامل همه منافع مشترک میشود. گاهی منافع با هم متعارض است. اما باید به رسمیت شناخته شود. باید به رسمیت شناخت که دیگری هم منافعی دارد. ترکها فکر کردند با دست بالایی که در مصر و همکاری با اخوان المسلمین دارند، اخوان المسلمین سوریه هم میتواند به قدرت برسد و میتواند رژیم متحد ایران را سرنگون کند. اشتباه محاسباتی ترکها همینجا بود. بعد از آن هم در دام اشتباه خود افتادند و آن را با حمایت از داعش تکرار کردند. این اشتباه منجر شد امروز به عنوان یک جریان منفور در منطقه تبدیل شود. این همان نکتهای است که نشناختن منافع دیگران ما را وارد چرخه معیوبی میکند که نمیتوان از آن بیرون آمد. اگر ما در یمن دست بالا را داریم، اگر منافع عربستان و کشورهای خلیج فارس را به رسمیت نشناسیم، در دامی خواهیم افتاد که ترکها در سوریه افتادند. ناچار از به رسمیت شناختن و تعریف مشترک از منافع هستیم. تعریف منافع مشترک نیز یعنی در جایی کوتاه بیاییم و در جایی بیشتر بخواهیم. این هنر دیپلماتیک سیاستمداران است.
چگونه میتوان توازنی در رقابت قدرتهای منطقهای به وجود آورد؟
دو مساله وجود دارد. یکی منافع کلی منطقهای که باید در نظر گرفت و دیگری منافع تک تک کشورهاست. اینکه گفته میشود ایران در سوریه دست بالا را دارد،بدان معنا نیست که به هر قمیتی باید این دست بالا را حفظ کند. باید دید این دست بالا بودن با چه هزینهای به دست آمده است. نباید هزینه اش را فقط برای ایران در نظر گرفت. مردم سوریه در حال نابود شدن هستند فرهنگ سوریه در حال از بین رفتن است. کشور سوریه در حال مضمحل شدن است. آیا میخواهیم در در یک سرزمین سوخته دست بالا داشته باشیم؟ به صراحت میگویم که اشتباه استراتژیک عربستان و ترکیه باعث این بحران در منطقه شده است. در این میان اسرائیلیها هم سوء استفاده کرده و به آن دامن میزنند. مردم منطقه ناچاراند به رهبران خود فشار بیاورند که منافع همدیگر را به رسمیت بشناسند.
در کنار حضور قدرتهای منطقهای، قدرتهای فرامنطقهای از جمله فرانسه، انگلستان و آمریکا نیز حضور دارند. فرانسه مدعی امپراتوری خود در منطقه شامات است، انگلستان مدعی حوزه استعماری خودش در خلیج فارس بوده و آمریکا نیز در خاورمیانه حضور دارد. حال چگونه رقابتهای قدرتهای منطقهای میتواند با منفعت طلبیهای فرامنطقهای سازگار باشد و توازنی ایجاد کند؟
باز از نظریه باری بوزن و محققان صلح استفاده میکنم. باید منافع همه گروههای درگیر به رسمیت شناخته شود. یا باید با قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای درگیر شویم یا به نحوی با منافع آنها کنار بیاییم. این هنر سیاستمدار است که تعیین میکند امروز درگیری به نفع است یا به رسمیت شناختن منافع قدرتهای فرامنطقهای واقعیت داشته و خواستههایی دارند. این خواستهها نیز نامحدود است و باید جلوی آن گرفته شود. اینکه چگونه جلوی خواستههای آنها گرفته شود، پیشنهادم بر همکاریهای منطقهای است نه تعارض با قدرتهای فرامنطقهای. غیر از این راهی وجود ندارد.
برخی بر این عقیدهاند که در آینده قدرتهای فرامنطقهای به این نتیجه برسند که با توجه به بحرانهای پیش آمده علاوه بر مساله مدیریت بحران، بازگشتن به مساله تقسیم منطقه است تا بهتر بتوانند قدرتهای منطقهای را کنترل کنند و از منافع خود بهره ببرند. تا چه حد این دیدگاه با واقعیتهای کنونی منطبق است؟
لازم نیست به این فکر کنیم که تا چه حد درست است. نکته قابل توجه این است که اگر منافع قدرتهای فرامنطقهای اقتضا کند، هر کاری برای تامین منافع خود از جمله تجزیه یا تغییر ترکیب منطقه انجام میدهند. مهم این است که ما در درون منطقه چه کاری میتوانیم انجام دهیم تا کمترین ضرر متوجه منطقه شود. تاکید میکنم اگر هر کشوری به منافع ملی خود توجه کند، نمیتواند در برابر قدرتهای فرامنطقهای ایستادگی کند. امااگر تعریف مشترک از منافع منطقهای به دست آید، میتوان در برابر قدرتهای فرامنطقهای و نقشههای احتمالی آنها برای تغییر منطقه مقابله کرد. هیچکدام از کشورهای منطقه به تنهایی و بدون هزینههای سنگین نمیتوانند در مقابل سیاستهای قدرتهای فرامنطقهای ایستادگی کنند. باز تاکید میکنم بدون هزینههای سنگین. گاهی شما قبول میکنید هر هزینهای را به هر قیمتی شده بپردازید. بنابراین لازم نیست همکاری منطقهای داشته باشید. اگر میخواهیم در عین حال که کمترین ضرر متوجه مردم منطقه باشد و در مقابل قدرتهای فرامنطقهای ایستادگی کنیم، راهکارش همکاریهای منطقهای است. همکاری منطقهای نه تنها منافع منطقه را تامین میکند، بلکه قدرت ایستادگی در برابر قدرتهای فرامنطقهای را افزایش میدهد. همانند همکاریهای امنیتی ایران و عربستان که گفته شد. به نظر میرسد در حال حاضر قدرتهای فرامنطقهای ما- کشورهای منطقه- را وارد یک بازی رقابت تسلیحاتی منطقهای کردهاند. هر روز که یک سلاح جدید وارد بازار میکنیم، و مدعی هستیم از تولیدات خود ماست، قدرتهای دیگر منطقهای با پول خود همان سلاح را خریداری میکنند. این اقدام جز تامین منافع قدرتهای فرامنطقهای چیز دیگری نیست. باید تکلیف خودمان را روشن کنیم. آیا این هزینهها به نفع منطقه یا قدرتهای فرامنطقهای است؟ طی ۸ سال دولت اصلاحات کمترین میزان خرید تسلیحات توسط کشورهای خلیج فارس صورت گرفت. اما دو دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد، بیشترین خرید تسلیحات توسط کشورهای منطقه اتفاق افتاد. این یعنی ضرر برای منطقه و نشانه بی تدبیری سیاستمدارانی است که زمینه چنین اتفاقی را فراهم آوردند.
شما میگویید قدرتهای فرامنطقهای، کشورهای منطقه را وارد میدان رقابت تسلیحات نظامی کردند، اما برخی معتقدند که بحرانی که گریبان کشورهای فرامنطقهای در منطقه شده به خصوص آمریکا در مساله داعش، باعث شده آنها وارد بازی منطقهای کشورهای خاورمیانه شوند و خود را ملزم به همکاری با کشورهای منطقهای کنند. نظر شما دراین باره چیست؟
داعش یک بحران جهانی است. داعش نتیجه اشتباه دستگاههای امنیتی منطقهای و فرامنطقهای است. قدرتهای امنیتی منطقهای در رقابت با همدیگر، اقدام به تقویت گروههایی میکنند. اما این گروهها از کنترل خارج شده و تبدیل به گروههای خودسر میشوند. داعش امروز بلای جان همه شده است. اقدام داعش در فرانسه موجب شد جمعیت کثیری از فرانسه برای مقابله با داعش به خیابان بیایند. در عین حال نوع سیاستهای امنیتی درون کشورهای اروپایی تغییر کرده است. یکی از دلایلی که ایران توانست در عراق حوزه نفوذ خود را گسترش دهد، اشتباهات استراتژیک داعش در منطقه بوده است. اگر داعش اشتباه نمیکرد، ما در عراق دست بالا نداشتیم. امروز قدرتهای منطقهای که در تقویت داعش فعالیت میکردند، پشیمان هستند. زیرا این امر سبب تقویت قدرت مقابل خود یعنی ایران شده است. این همان نکتهای است که بر آن تاکید کرده و ما باید در یمن به آن توجه کنیم. نباید رفتار ما در یمن باعث تقویت نیروهای منطقه و مخالف ما شود.
چرا با وجود تغییر سیاستهای کشورهای اروپایی و به طور اخص فرانسه، انگلستان وآمریکا، اما همچنان برخی قدرتهای منطقهای نسبت به مواضع خود در حمایت از داعش مصر هستند؟
از نظر بنده دلیل اصلی نبود همکاری و عدم تعریف مشترک از منافع در منطقه است. نتوانستیم اعتماد همدیگر را جلب کنیم. بلندپروازی برخی رهبران منطقهای نیز مزید بر علت است. من خطر قطر را بیشتر از عربستان برای منطقه میدانم. قطر جمعیت کوچکی با ثروت بادآورده است که نمیداند چگونه آن را خرج کند. از این رو برای گسترش نفوذ خود استفاده کرده و باعث بحران در منطقه میشود. اکنون قطر خطرناک ترین عنصر در منطقه است. با پول زیاد خودسری میکند و بدون داشتن تجربه بازی سیاسی در منطقه وارد بازی شده است. همانند اینکه طفل ۷ ساله را وارد بازی فوتبال بزرگان کنید. قطر اینگونه رفتار میکند.
قطر چه میزان ظرفیت تغییر توازن در منطقه را دارد؟
ظرفیتی ندارد و در توهم است. زمانی در ایران توسط احمدی نژاد توهم حکومت جهانی مطرح بود.
قطر در کنار خود نوعی پشگرمی ترکیه را احساس میکند آیا چنین عاملی، حاشیه امنی برای استراتژی منطقهای قطر ایجاد نمیکند؟
ترکیه از قطر سوءاستفاده میکند. ترکیه از پول قطر استفاده کرده که این باعث آبرورویزی ترکیه در سطح منطقهای و جهانی شده است. مشکل منطقه مشکل عدم همکاری و تعریف منافع مشترک است. ترکها گرفتار بازی شدند که فکر میکنند با پول قطر میتوانند قدرت نمایی کنند. اما نتوانستند. آنها به دنبال احیای امپراطوری گذشته خود هستند که این امر در دنیای جدید امکان پذیر نیست.
تا چه حد ترس از تشکیل حکومتهای اسلامی به وسیله گروههای اسلامی از جمله اخوان المسلمین باعت تشدید بحرانهای کنونی شد؟
این را چندان موثر نمیدانم. به این دلیل که ترکیه در پی تشکیل حکومتهای اسلامی بود. ایران و عربستان هم مخالف نبودند. پس چه اتفاقی افتاده است؟ ترس از دست بالا گرفتن یکی از قدرتهای منطقهای باعث بروز عکس العملهای دیگران شده است. هر کدام از کشورها تعریفی دارند که اگر یک دولت تغییر کند، منافع اش به خطر میافتد. عدم گفتوگوی منطقهای مانند عدم گفتوگوی داخلی است. اگر منطقه را کل واحد در نظر بگیریم، وقتی دولتها با هم گفت وگو نکنند، اعتماد یکدیگر را نیز جلب نمیکنند. در نهایت کار به تعارض کشیده میشود.
زمانی که جنبشهای عربی از تونس شروع و سپس به مصر کشیده شد، آن را شبیه دومینویی دانستند که به زودی همه کشورهای عربی و خاورمیانه را در بر میگیرد. اما این دومینو در سوریه متوقف شد. توقفی که زمینه بروز بحرانهای کنونی در خاورمیانه شده است.آیا میتوان گفت توقف این دومینو بر بحرانهای خاورمیانهای اثرگذار بوده است؟
روند دموکراتیزاسیون به شکل سریع بحران ساز است. اگر جنبشهای عربی با این سرعتی که در حرکت بود حتی اگر به صورت دومینو ادامه نداشت، این اتفاق میافتاد. غیرممکن است شما بتوانید با تحولات سریع به دموکراسی و حکومتهای مردمی برسید. باید روند تدریجی را برای رسیدن به دموکراسی پذیرفت. روندهای سریع، عکس العملهای سریع و خشونت را به همراه دارد. چه مساله سوریه اتفاق میافتاد و چه نه، این مساله بی ثباتی در منطقه را به همراه داشت. زیرا تحولات به سرعت در پیش بود. تحولاتی که ناشی از عدم گسترش نهادهای مدنی و سرمایههای اجتماعی در منطقه است. نمیتوان از یک حکومت سرکوبگری مانند مبارک، انتظار داشت به یکباره به حکومت دموکراتیک رسید. وقتی میخواهید این روند را تمرین کنید، شما نیز اشتباه میکنید. تنها راه حل ایجاد گفت وگوهای ملی در تمام کشورهای منطقه است. درواقع ایجاد روند گفت وگوهای ملی در منطقه با تاکید بر همکاری منطقهای و عدم دستکاری تحولات داخلی کشورها توسط قدرتهای منطقهای و فرامنطقه ای.
کشورهای فرامنطقهای چه تصویری از آینده خاورمیانه برای خود ترسیم کرده اند؟ پذیرفتن وضعیت کنونی یا اینکه میخواهند شکل دیگری به منطقه ببخشند؟
تنها کشوری که از بی ثباتی در منطقه استفاده میکند،اسرائیل است. بقیه کشورها حال چه کشورهای منطقهای و چه فرامنطقهای از بی ثباتی متضرر میشوند. بنابراین هرکجا امکان همکاری است باید با هم همکاری کنند. وظیفه دلسوزان منطقهای است که دامنه همکاری و گفت وگوهای منطقهای با قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای را افزایش دهند. این امر موجب انزوای اسرائیل میشود. درواقع تنها راه منزوی کردن اسرائیل ثبات در خاورمیانه است. روندی که طی دو سال اخیر شاهدیم موجب شده اسرائیل به تکاپور بیافتد. اسرائیل تنها از اختلاف میان ایران، عربستان و ترکیه استفاده میکند.
تا چه میزان قائل به مثلث اسرائیل، عربستان و ترکیه در تحولات خاورمیانه هستید؟
نمیتوانم این را بپذیرم که همکاری ترکیه، عربستان و اسرائیل همکاری استراتژیک یا برنامه ریزی شده است. اگر بپذیریم دولت ترکیه بر اساس یک روند دموکراتیک بر سرکار آمده بدین معناست که اکثریت مردم ترکیه خواهان همکاری با اسرائیل هستند؛ در حالی که واقعیت ندارد. زیرا دیدگاه مردم ترکیه را در قبال اسرائیل میدانیم. برای مثال زمانی که اردوغان جلسه خود با شیمون پرز را ترک کرد، با استقبال مردم مواجه شد. بنابراین نمیتوان گفت دولتی هم میتواند مورد حمایت گسترده مسلمانان ترکیه باشد و هم مدافع اسرائیل؛ این پذیرفتنی نیست. در حال حاضر همسویی در منافع به وجود آمده است. باید راجع به این همسویی صحبت کرد. در مورد عربستان نیز باید گفت چون یک دولت غیردموکراتیک، سرکوبگر و پادشاهی خاص خود است، میتواند منافع مشترک با اسرائیل تعریف کند. کما اینکه در مورد مساله نفت شاهد تعارض در منافع میان عربستان و آمریکا هستیم. در حالیکه برخی تصور میکنند سیاستهای آمریکایی است که عربستان اجرا میکند، اما درواقع این مساله نشات گرفته از تعارض نفتی و اقتصادی آمریکا و عربستان است. همواره نباید با دیدگاه توطئه به مسایل نگاه کرد؛ اینکه کسی با ما مخالف است در حال همکاری با دیگران است. در حال حاضر همسویی میان منافع ترکیه و اسرائیل در سوریه را شاهد هستیم. این همسویی با تعریف مجدد از منافع ترکیه و منافع منطقهای ایران قابل حل است که باز میتواند اسرائیل را منزوی تر کند.
برخی روابط عربستان و آمریکا را در قالب همکاریهای اقتصادی به خصوص در حوزه انرژی تعریف میکردند. اما به نظر میرسد طی دو سال اخیر آن چیزی که باعث اختلافات عربستان و آمریکا شده، استقلال آمریکا از حوزه انرژی خاورمیانه است. همین امر هم باعث نگرانی کشورهایی مانند عربستان در منطقه شده است. تا چه حد این مساله میتواند در تحولات خاورمیانه تاثیرگذار باشد؟
واقعیت این است که تحولات فناوری در استخراج و اکتشاف نفت در آمریکا نه تنها برای عربستان بلکه خطر عمدهای برای اوپک است. به عبارتی صحنه گردانی اوپک در عرصه نفت کاملا زیر سوال میرود. با توجه به افزایش مصرف انرژی در بازارهای جهانی اما سهم اوپک افزایش نیافته است. قیمت بالای نفت موجب شد تولیدکنندگان جدیدی وارد شوند که سهم و جایگاه اوپک را تضعیف کردند. از این رو همکاریهای منطقهای به خصوص میان ایران و عربستان میتواند علاوه بر حفظ سهم اوپک در بازار جهانی، به جلوگیری از کاهش قیمت نفت نیز منجر شود. دلیل اصلی کاهش قیمت نفت مقابله عربستان با سیاستهای نفتی آمریکاست که در کنار آن هدف تضعیف ایران را نیز به همراه دارد. نمیتوان گفت عربستان بدون توجه به وضعیت درآمدهای نفتی ایران این کار را میکند. اما هدف اصلی این نیست. هدفش حفظ بازار انرژی برای خود است.
شاید یکی از علتهای تعارض در منافع قدرتهای منطقهای به تصویر برخی کشورها از جمله عربستان از خاورمیانه بدون آمریکا مربوط میشود. آنها اینگونه برداشت میکنند که حضور آمریکا در منطقه حاشیه امنیتی برای آنها ایجاد میکند که میتوانند خود را در قالب قدرت منطقهای تعریف کنند اما خاورمیانه بدون آمریکا آنها را بلاتکلیف میکند. در عین حال ترس از قدرت گرفتن ایران نیز بر افزایش تعارضها اثر دارد. آیا این دیدگاه قابل پذیرش است؟
تنها کشوری که در خاورمیانه بدون آمریکا متضرر میشود، اسرائیل است. بر این موضوع تاکید میکنم. در این رابطه نیز مثال امضای قرارداد امنیتی ایران و عربستان است که گفته شد. باید به سمت اعتمادسازی حرکت کرده و از همدیگر نترسیم. واقعیت امروز این است که از همدیگر میترسیم. از سیاستهای بسط و نفوذ همدیگر وحشت داریم. اگر سیاستهای بسط و نفوذ در کل منطقه تعریف شود، میتوان جلوی بحرانسازیهای منطقهای و حتی قدرتهای فرامنطقهای را بگیریم. اقدامی که اسرائیل انجام میدهد، نگه داشتن بحران و کشیدن پای آمریکا به منطقه است. هرچقدر بتوانیم در منطقه همکاریهای خود را گسترش داده و اعتمادسازی درون منطقهای داشتهب اشیم، توانسته ایم پای آمریکا را از منطقه کوتاه کنیم. استراتژی آمریکا در قرن بیست و یکم کنترل بر جریان نفت و ادامه جریان نفت به غرب بود ولی تحولات جدید موجب شده که امریکا نیاز چندانی به انرژی خاورمیانه نداشته باشد. از منظر اسرائیل تنها راه نگه داشتن آمریکا در منطقه بحرانسازی است. بحران سازی هم ناشی از عدم اعتماد در درون کشورهای منطقه است.
منتشر شده در شماره شش سخن ما