سیاست خارجی در پسابرجام؛ توسعه محور یا چالشمحور
هژمون یا “اقتدار مشروع” چگونه شکل میگیرد؟
میزگردی با حضور قاسم محب علی و عبدالله رمضانزاده
سخن ما: ایران بعد از انقلاب به دنبال یک هژمونی منطقهای یا فرامنطقهای بود. البته با توجه به ابعاد ژئوپولیتیک و ژئو استراتژیک ایران در مقایسه با کشورهای منطقه چنین راهبردی از منظر منافع و مصالح ملی میتواند یک ضرورت باشد و اختصاص به پس از انقلاب ندارد. پرسش این است استراتژی دستیابی به این هژمونی باید چگونه باشد. زیرا توسعه همه جانبه در سطح ملی نیز محور اصلی منافع و مصالح ملی ما و شرط لازم ایفای نقشی هژمونیک در سطح منطقه است، بهطوریکه باز ماندن از توسعه همهجانبه ما را از اهداف منطقهای در دراز مدت باز میدارد. آیا دستیابی به اهداف منطقهای با روشهای معطوف به چالش و استقبال از منطقهای درگیرِ بحران، با توسعه همه جانبه در داخل قابل جمع است؟ به عبارت دیگر توسعه همه جانبه در سطح داخلی مستلزم چه رویکرد و راهبردی در حوزه دیپلماسی و سیاست خارجی است؟ ممکن است تصور شود که لازمه توسعه دست کشیدن از اصول و آرمانهای انقلاب اسلامی و پذیرش معیارها و هنجارهای نا عادلانه جهانی است. پس آیا ایستادگی بر روی اصول لزوماً مغایر توسعه است؟
برای بررسی و تامل در این پرسش آقایان قاسم محب علی دیپلمات سابق و دکتر عبدالله رمضان زاده، به دعوت مجله سخن ما در میزگردی شرکت کردند، که خوانندگان گرامی را به مطالعه آن دعوت میکنیم:
محبعلی: مجمع عمومی سازمان ملل متحد، امسال پروژهای تحت عنوان توسعه جهانی پایدار تصویب کرد که تا سال ۲۰۳۰ توجه کشورهای عضو را به کار و کوشش بر روی جوانب مختلف توسعه جلب میکند. این دومین پروژه سازمان ملل است. پیشتر در سال ۲۰۰۰ که آقای خاتمی در سازمان ملل حضور یافت، پروژه میلینیوم با ۸ موضوع مطرح شد، اما موضوعهای پروژه فعلی تنوع بیشتری دارد. امروز توسعه مقولهای تککشوری نیست بلکه در امر توسعه، منطقه و جهان را هم باید مد نظر داشت بحث ما هم این است که چه رابطهای بین توسعه ملی و سیاست خارجی وجود دارد. آیا بدون توجه به استانداردها، معیارها و قواعد جهانیِ توسعه، میتوان توسعه یافت؟ آیا چنین تجربهای در دنیا وجود دارد؟ تجربه هشت سال دولتهای نهم و دهم که ایجاد نظمی جدید در منطقه و جهان را در دستور کار خود قرار داده بود و ظرفیتهای سیاسی و اقتصادی کشور را برای تغییر مدیریت جهانی هزینه میکرد، پیش روی ماست و اکنون با این تجربه وارد فضای پسابرجام برای ۱۵ سال آینده میشویم. امروز با توجه به شرایط منطقه دو راهبرد پیش رو داریم: تلاش در جهت بازگشت صلح و ثبات به این کشورها یا حرکت در جهت تغییر ساختار موجود و استقرار نظمی جدید در منطقه. کدامیک از این دو راه به نفع منافع ملی است و یا اصلاً قابل گزینش است.
سخن ما: آقای محبعلی بحث را از جای خوبی شروع کردند. آقای دکتر رمضان زاده! به نظر شما توسعه همه جانبه داخلی چه راهبردی را در سطح دیپلماسی و سیاست خارجی میطلبد؟
رمضان زاده: پرسش شما سخت اما بسیار حائز اهمیت است و مدتها در این باره مطالعه کردهام. به نظر میرسد، دنیا به این نتیجه رسیده که نمیتوان گوشهای از جهان را به حال خود وانهاد تا هر اتفاقی در آن بیفتد. سیل مهاجرتهای اخیر به اروپا، نشان داد که نمیشود فقط به فکر خانه بود و بیرون را فراموش کرد. زمانی نئومارکسیستها در طرح سیستم جهانی فقط به مرکز و پیرامون توجه میکردند و اذعان میکردند که کشورهایی را در مرکز فراموش میکنیم چون کاری با ما ندارند. بعدها که القاعده ظهور کرد، معلوم شد آنهایی که ما کاری با ایشان نداشتیم، ممکن است با ما کار داشته باشند و لانه زنبوری بشوند و مخالفان را جمع کنند تا ناگهان به شما ضربه بزنند. بحث میلینیوم در این ارتباط پیش آمد که میگفت در توسعه موارد و اصولی باید رعایت شود تا به نتیجه برسد. همچنین باید همه روندهای توسعه یکپارچه شود. صرف نظر از تعریف توسعه که محل اختلاف است، به دو نکته باید توجه کرد: ۱-توسعه هزینه بَر است ۲- توسعه محیط امن میخواهد والا هزینهها هدر میرود. مردم دنیا برخلاف گذشته اکنون از حال یکدیگر باخبرند. اگر در نقطهای در دنیا اتفاقی در جهت بهبود کیفیت زندگی مردم بیفتد، بقیه خبردار میشوند و خواهان آنند، وگرنه ناراضی میشوند. نظر مارکسیستها در این مورد قابل تامل است که میگویند واقعیت عینی مهم نیست بلکه انتظاری که برای شکلگیری واقعیت وجود دارد، تعیین کننده عمل مردم است، که موجب ناراضایتی و انتظار برای ایجاد تغییر میشود. بنابراین ناچاریم برای هدر نرفتن هزینهها محیط امنی به وجود بیاوریم. بدون توجه به روندهای جهانی توسعه، با راهبرد تکمحوری نمیتوان به توسعه دست یافت. البته مدلهای مختلفی اجرا شدند و شکست خوردند، مثل مدل نظامیگری روسی که به شکست و فروپاشی شوروی انجامید. مدل کره شمالی هم پیش روی ماست که در فناوری هستهای پیش رفت اما مردم از شدت فقر در حال مرگند! بنابر اصلِ حکومتداری یعنی رفاه و امنیت عمومی و در سایه ارزشهای عمومی جامعه، نمیتوان از محیط پیرامون غفلت کرد و تکمحوری به پیش رفت.
سخن ما: بخشی از اهداف توسعه در سیاست خارجی و کنش در قبال کشورهای منطقه و جهان تعریف میشود. واقعیت این است که کشورهایی با اتکا به قدرتهای بین المللی، رقابت تسلیحاتی و نظامیگری را بر دیگران تحمیل میکنند. نظامیگری چقدر پیشبرنده اهداف منطقهای است؟ از کدام جنبه میتوان توسعه را با هزینه کمتر پیش برد تا به هژمونی دلخواه نیز دست یافت؟ مدل توسعهای ژاپن و کره جنوبی، مدل نظامی نبود، و به قدرت اقتصادی فرا گیر تبدیل شدند. چرا آنها توانستند بدون تنش و درگیری خود را به جهان تحمیل کنند، آیا واقعیتهای متفاوت داخلی و منطقهای چنین تفاوتی را اجتناب ناپذیر کرده تا نتوانیم از الگوی ژاپن و کره جنوبی استفاده کنیم؟
رمضانزاده: راجع به هژمونی که اشاره کردید باید گفت در معنای هژمون، اقتدار همراه با “مشروعیت” نهفته است. هژمون اهلِ تسلط نیست. اگر معیارهای مشروعیتزایی را در روابط خارجی لحاظ نکنیم، هژمون اتفاق نمیافتد. در مدل روسی مشاهده کردیم که شوروی مدتی بر تمام اروپای شرقی حاکم بود اما به محض اینکه فضا باز شد، کشورها از هم جدا شدند و اتحاد شوروی نیز از هم پاشید. بنابراین در لفظ هژمونی مشروعیت وجود دارد و باید مکانیزمهای جدید مشروعیتیابی را برای ایجاد هژمون پیدا کرد. این مکانیزمها کدامند؟ ایدوئولوژیها که تعطیلاند. اگر اعتقاد یا مذهب را در نظر بگیریم و بهترین مدل شیعی را هم ایجاد کنیم برای اهل سنت نمیتواند الگو باشد، مگر عراق و بحرین. پس ایجاد هژمونی نیازمند عوامل جدید مشروعیتزا است. یعنی باید دارای الگوی موفق باشیم. یک وقتی تغییری در پارادایم گفتوگوی امام خمینی(ره) ایجاد شد که گفتند ما ام القرایی بسازیم بهتر از هر جای دیگری است. بعد از ۸ سال جنگ تحمیلی به این نتیجه رسیدیم که باید الگوی موفقی بسازیم که انگیزه ایجاد کند و دیگران از آن پیروی کنند. اکنون این الگوی موفق چیست؟ امروز شعار تعداد مقالات ISI را به رخ میکشند. ولی واقعیت این است که در کهکیلویه و بویراحمد، خوزستان و لرستان هنوز فرزندان ما دسترسی به مدرسه ندارند. ما در چندین دوره ادعا کردیم که مدرسههای کپری را جمع میکنیم اما هنوز نتوانستهایم. براساس آخرین آمارها چند میلیون بیسواد داریم! کافی است آمار تعداد کودکان بازمانده از تحصیل را ملاحظه کنید. در دورهای که استاندار کردستان بودم، از مدیر آموزش و پرورش پرسیدم که چقدر کودک بازمانده از تحصیل داریم؟ گفتند در کردستان ۸۷ درصد سطح کلاس اول ابتدایی را تحت پوشش داریم. بعد از دو سال کار، پوشش تحصیلی به ۱۱۴% رسید متعاقبا در جایی آمار دادم که پوشش تحصیلی ما به ۱۱۴% رسیده و همه به ما خندیدند! اگر آمار آقای دکتر نیلی درست باشد در دوره هشت ساله آقای احمدینژاد فقط ۱۱۴ هزار شغل ایجاد شد، در حالی که پیش از آن سالی حداقل ۶۰۰ هزار شغل ایجاد میشد. مفهوم این آمار چیست؟ از الگوهای اقتصادی که بگذریم. در الگوهای اجتماعی آیا موفق بودهایم؟ تعداد معتادین چقدر است؟ به میدان هرندی تهران سرکشی کنید تا ببینید چه میگذرد.آیا در کاهش میزان طلاق الگو هستیم؟ طبق نتایج پژوهش نگرش سنجی ایرانیان مردم به یکدیگر چقدر اعتماد دارند؟
سخن ما: طبیعی است که اینها مشخصات ضد توسعهای محسوب میشوند. چه نتیجهای میخواهید بگیرید؟
رمضانزاده: اینها نشانههای ضد الگوییاند که نمیتواند مشروعیتزایی کند. اینکه درآمدهای نفتی چگونه خرج شد، از موارد ضد الگو سازی است. صرفنظر از اینکه توسعه رخ دهد یا نه، برای رفتار بیرونی ضرورت دارد که الگوی دیگران باشیم. مثلا در ژاپن وضع اعتماد اجتماعی، دروغ گفتن، وضع کهنسالان چگونه است؟ معنای الگو این موارد است. آیا به مردم افغانستان میخواهیم بگوییم از الگوی ما استفاده کنند؟ واقعاً اگر آمار آقای وزیر کار درست باشد که به رغم تعریف حداقلی از کار بین ۵-۷ میلیون بیکار داریم، این چه الگویی است که ساختهایم؟ میگویند تعداد فارغ التحصیلان دانشگاهی زیاد شده، معلوم است زیاد شده، اما این افزایش آیا براساس الگوی طراحی شده متناسب با نیازهای اقتصادی و توسعهای کشور صورت گرفته، یا با هدف ایجاد تأخیر در ورود جمعیت به بازار کار؟ جالب است که بیشترین فارغ التحصیلان بیکار در حوزه آیتی است.. این موارد مربوط به الگو سازی داخلی است. در محیط بیرونی آیا باید هزینه را صرف داخل کنید و یا صرف امنیتزایی در مقابل تهدید خارجی؟ بنابراین اگر بپذیریم که اصل هژمون بودن در منطقه و یا در سطح بینالمللی درست باشد، این هدف نیازمند یکسری پیشنیازها و کارهای درونی است که هیچیک از آنها بهخوبی انجام نشده است. بنابراین معلوم میشود حتی در جهت آن هدف هم کار نمیکنیم و روش رسیدن به هژمون سازی در منطقه، روشی نبود که پیش گرفتهایم.
محبعلی: مایلم به چند نکته اشاره کنم. نکته اول اینکه وقتی انقلاب کردیم تغییراتی در جهان در حال وقوع بود که بدان چندان توجه نداشتیم. نمونه سنگاپور یا مالزی را در نظر بگیرید. سنگاپور تحت رهبری آقای لی کوان یو در دهه ۶۰ میلادی به اسقلال رسید و در دهه هفتاد، توسعه آن اوج گرفت. ایشان جمله مشهوری دارد که میگوید: «هیچ کشوری در جهان توسعه پیدا نمیکند، مگر زیر ساختهای داخلی خود را با زیرساختهای جهانی همساز یا هماهنگ کند، در غیر این صورت هزینه توسعه به قدری بالا میرود که از توسعه باز میماند». اتفاقی که در کره شمالی یا در شوروی سابق یا در چین دوره مائو اتفاق افتاد در زمره این نمونههاست. تولید ناخالص ملی چینیها در دوران مائو ۵ تا ۸ درصد کاهش پیدا کرد، اما اکنون دومین اقتصاد بزرگ دنیاست و در ۱۵سال آینده اولین اقتصاد دنیا خواهند بود. چه چیزی در چین تغییر کرد؟ چرا سنگاپور، مالزی، ژاپن، کرهجنوبی توسعه پیدا کردند اما کشورهای خاورمیانه در گذشته باقی ماندهاند، ولی جهان تغییر کرده. نظام دو قطبی از بین رفته و جهان به یک World System تبدیل شده یعنی یک بهم پیوستگی رخ داده و رویدادها در جهان، با یک رشته وقایع بهظاهر نامرتبط، به هم پیوند میخورند. مثل مشکلات زیست محیطی؛ در مصر طوفان میآید ولی شهرهای ایران آلوده میشوند. بنابراین نمیشود که یکجایی امن باشد و جای دیگر نا امن.
اجازه بدهید تصویری ارائه بدهم: پاکستان با بحران دستوپنجه نرم میکند. اگرچه برای اولین بار بعد از ۶۰ سال یک دولت انتخابی رفت و یک دولت انتخابی به جای آن نشست که تحول بسیار مهمی است، اما خطر افراطیگری مذهبی و تجزیه قومی آن را تهدد میکند. طالبان بخشی از افغانستان را تحت کنترل دارند و معلوم نیست اگر آمریکاییها خارج شوند، سرنوشت عراق را پیدا نکند. درآسیای میانه، یک دوجین رژیمهای مادام العمری بدون آیندهای قابل پیشبینی حکومت میکنند. تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان تا آذربایجان تازه قسمت آرام همسایگی ماست. در غرب دولت عراق معلوم نیست در چه قسمت از کشور کاملا حاکم است. کردها در شمال خودمختارند، داعش ۳۰-۴۰ درصد از خاک عراق را تحت کنترل دارد، شهرهای عراق اکثرا نا امن هستند. بهعنوان مثال مرتبا پزشکان در عراق ترور میشوند در حالیکه بیشترین امنیت را قاعدتا باید یک پزشک باید داشته باشد. در سوریه چندین منطقه خودمختاری شکل گرفته و هرگروه مثل جبهه النصره، احرار الشام، برای خود حکومت محلی تشکیل داده. گفته میشود داعش حدود ۴۰ از خاک سوریه را در اشغال خود دارد و دولت ۲۰ تا ۳۰ درصد را. در لبنان سه سال است که انتخابات مجلس به تعویق افتاده. بیش از یک سال است رئیس جمهور تعیین نشده و فقط یک دولت عبوری بر سر کار است. علاوه بر بحران دیرپای فلسطین و اسرائیل، یمن نیز دچار جنگ و ویرانی داخلی است. روابط آرام ما با کشورهای عربی محدودتر شده و شاید شامل کشورهای حوزه خلیج فارس (به غیر از بحرین) و مراکش و اردن باشد و روابط با عربستان روزبهروز تیرهتر میگردد.
چنین شرایطی چقدر هزینه تولید میکند؟ آیا این هزینهها را ما باید بپردازیم؟ یا اینکه بایستی راهحلی پیدا بشود که هزینههای کنترل بحران و نا امنی بین طرفهای ذینفع توزیع شود. اگر قرار است هزینهها را ما بپردازیم بدان معناست که ما از منابع ملی خود برای جاهایی دیگر هزینه کنیم.. درحالی که عراق روزی ۳ میلیون بشکه نفت صادر میکند و باید قادر باشد که امنیت خود را تأمین کند. از سوی دیگر باید توجه داشت که شرایط مطلوب ما چیست و کدام عراق به نفع ماست؟ آیا عراقی که دعوای شیعه و سنی و ترک و کرد آن را فراگرفته؟ یا سوریهای که هر قسمت از آن را گروهی اشغال کرده و همه در آن مداخله میکنند؟ اگر در این کشورها حکومتی توانا و عاقل بر سر کار بود، خودشان مشکلات را حل نکرده بودند؟ مردم لبنان و دیگران تا کی باید هزینه ناشی از کشمکش قدرتهای منطقهای را بپردازند؟ اگر این تصویر تغییر کند و مثلا افغانستان به ثبات و امنیت برسد، ما نیز بهره میبریم مثل بازگشت کلیه مهاجران به کشورشان. همینطور اگر پاکستان و عراق با ثبات و امن باشند، برای ما توسعه تجاری و اقتصادی ایجاد میکند.. پس دو تصویر از منطقه متصور است. آیا باید فرض را بر این بگذاریم که تمام مخالفین ما در عراق و لبنان و سوریه و یمن نابود شوند تا بگوییم حالا توسعه پیدا میکنیم یا توسعه یافتهایم؟ چنین چیزی ممکن است؟ یا اینکه باید بپذیریم که جهان تغییر کرده وً همانطور که دکتر رمضان زاده اشاره کرد، در جهان امروز نمیشود کسی رأساً تصمیم بگیرد و بقیه ناظر باشند. ۱۱ سپتامبر تحول مهمی در دنیا رقم زد بدین معنا که نمیشود آمریکا امنیت داشته باشد ولی در گوشهای از دنیا مردم در فقر و فلاکت و بدبختی باشند. پیش از آن آمریکاییهایی و دیگران تصور میکردند توسعه و جهانی شدن یک امر اقتصادی است. ولی ۱۱ سپتامبر شوکی بود که ثابت میکرد توسعه یک امر امنیتی نیز هست که باید همه از آن بهره ببرند. پس لازمه امنیت آمریکا این است که افغانستان نیز امن و توسعه یافته باشد.
سخن ما:. به بیان دیگر نظر شما این است که پارادایم توسعه تغییر کرده است و در داخل هم این تغییر را باید درک کرد چون در درجه اول به نفع ما هم هست؟
محبعلی: آری به نفع همه است چون پارادایمهای مربوط به توسعه و مفهوم امنیت تغییر کرده. دیگر امنیت مقوله ملی نیست بلکه امر جهانی و دسته جمعی است و همه باید در آن مشارکت داشته باشند تا هزینههای آن نیز توزیع شود.
نکته دوم پیوستگی شبکه ارتباطی دنیاست که محدودیتهای گذشته را از میان برده و دیگر اینگونه نیست که بتوانیم دور خودمان دیوار آهنین بکشیم مثل تفاوت معیارهای زندگی در روستا و شهر است. در روستا میتوان خانه را به دلخواه خود ساخت. اما در شهر با وجود آنکه خانه متعلق به شماست، اما باید به شهرداری مراجعه و نقشه پیشنهاد بدهید تا مقدار زیربنا و کاربری آن تأیید شود. بنابراین با دو پارادایم متفاوت مواجه هستیم. در سطح جهانی اگرچه حکومت جهانی شکل نگرفته اما قواعد جهانی، به سمت قواعد فراگیر حرکت میکند. مثل بازی فوتبال که فیفا قواعد آن را تعیین میکند. بنابراین توسعه هم معیارها و شاخصهایی دارد و همگان باید مفهوم جهانی توسعه را بپذیرند، چون هزینهها و منافع این توسعه با دیگران ارتباط پیدا میکند.
نکته سوم این است که امروزه اقتصاد در مقایسه با گذشته موسوم به فوردیسم، تغییر کرده و دیگر همه اجزاء تولید از کارگر گرفته تا سایر سختافزارها در کارخانه یا شهر صنعتی مثل پیکان شهر یا دیترویت، متمرکز نیست. امروزه هر بخش از کالا و خدمات در جایی تولید میشود و کارگر هندی به لهجه کالیفرنیایی خدمات مشتریان را انجام میدهد. از چه طریق؟ از طریق ارتباطات. پس مرزهای گذشته تغییر کرده و نمیشود دور کشور دیوار بکشیم و بگوییم در همین فضای محصور توسعه پیدا میکنیم و منطقه را هم تغییر میدهیم و دنیای مطلوب خودمان را میسازیم تا بعد بگوییم حالا از ما پیروی کنید. خیر، اینها کاملاً بههم پیوسته است. نمیتوانید در دنیای امروز زندگی کنید، بدون اینکه دیگران را ببینید و دیگران شما را ببینند. داستانی از ملاقات آقای اخضر ابراهیمی که نزد ملاعمر رفته بود نقل میکنم. اخضر ابراهیمی میگفت پیش ملاعمر رفتیم و گفتیم شما باید بیایید و یک سری قواعد راپذیرید. ایشان شروع کرد به خواندن آیات قرآن که این کار را بکنید و آن کار را نکنید. من گفتم ببینید من هم مسلمانم و عربم و حرفهای شما را میفهمم. اما نمیشود شما دستتان را بگذارید روی چشمتان و فکر کنید چون دنیا را نمیبینید، دنیا هم شما نمیبیند. خیر، دنیا تمام اعمال شما را نظاره گر است. هر اقدامی که میکنید تأثیرات متقابل دارد. بنابراین باید متوجه باشیم که نمیتوانیم الگوی و سیاست مجزایی بدون توجه به تغییر و تحولات جهانی و منطقه در پیش بگیریم. اگر این فضا را درک کنیم شاید خیلی از مسائل حل و فصل بشود.
رمضان زاده: در بحث الگو سازی اگر بخواهیم الگوی مذهبی ارائه بدهیم باید توجه کنیم در جهان اسلام نسبت جمعیت شیعه به جمعیت مسلمین چقدر است؟ فرض کنید یک چهارم جمعیت جهان اسلام شیعه باشند و میخواهیم برای ۷۵ درصد دیگر جامعه مسلمانان الگو باشیم اما در مرکز کشور یک جای نمازخواندن به اهل سنت نمیتوانیم اختصاص بدهیم. صرفنظر از حکومت، در انتخابات در فهرست نیروهای پیشرو یک نفر از اهل سنت در لیست تهران نمیگذاریم! پس چگونه الگو سازی کنیم؟ اگر این مبنا درست باشد، چرا به لوازمش عمل نمیکنیم؟ در بحث امنیت عرض کردم که، برقراری امنیت بر اساس زور، تقریباً هیچ طرفدار تئوریکی در دنیا ندارد. محققان صلح بحثی دارند به نام مجتمع امنیتی (Security Complex ) که برُد منطقهای هم دارد. به این معنا که شما در منطقه نمیتوانید، جز اینکه امنیت خودتان را به هم مرتبط کنید، زندگی کنید. اگر امنیت منطقه را بر هم بزنید، معلوم است که چه عواقبی دارد. ممکن است که بر سر سهمیه نفت با دیگر رقیبان دعوا داشته باشیم، در آن صورت عربستان و عراق بازی خودشان را میکنند و ما هم بازی خود را تا ببینیم چه کسی برنده میشود. نیکسون سیاست معروفی به نام دو ستون در خلیج فارس داشت. تمام تلاش او این بود که امنیت خلیج فارس توسط ایران و عربستان تأمین شود. هر دو کشور هم از نظر ما نوکر آمریکا بودند. اما هرچه آمریکا فشار آورد که یک پیمان امنیتی با عربستان و ایران در منطقه بسته بشود، دو کشور نتوانستند به توافق برسند. اما سال ۱۳۸۲ در دوره اصلاحات ما با عربستان پیمان امنیتی بستیم. در عین حالیکه آمریکاییها مخالف بودند و نیروهای تندروی داخلی هم مخالف بودند. نتیجه این شد که در یک دوره ۷-۸ ساله قیمت نفت در نقطهای قرار گرفت که به نفع همه کشورهای منطقه بود.
سخن ما: میخواهید بگویید ارتباط مستقیم با این پیمان داشته است؟
رمضانزاده: ارتباط مستقیم نداشت اما بسیار موثر بود. با یکدیگر نجنگیدیم که کلاه سر هم بگذاریم و یا سهم همدیگر را کم کنیم. اصلاً تصمیم گرفتیم که سهم همدیگر را کم نکنیم. اگر تصمیم بگیریم سهم همدیگر را کم نکنیم، راهی برای برون رفت پیدا میشود. ولی وقتی هر دو طرف سعی میکنیم، سهم همدیگر را کم کنیم، عراق هم به میان میآید و او اوضاع بهگونهای شده که حتی برای کاهش سطح تولید نفت تا اندازه نیاز جهانی و رسیدن به قیمتی معقول برای نفت که به نفع همه کشورهای اوپک است نمیتوانیم به توافق برسیم.
سخن ما: نظر شما این است که برای ایجاد امنیت منطقهای بهجای اعمال قدرت و راهبردهای نظامی، از راهبردهای سازگار با توسعه همه جانبه و لوازم آن استفاده کنیم؟
رمضانزاده: در مورد پرسش شما اولین سوالی که به وجود میآید این است که امنیت برای چه کسی؟
سخن ما: امنیت برای همسایه. فرض ما این است که اگر کشورهای همجوار امنیت داشته باشند ماهم امن هستیم. منطقه ناامن هرچقدر از مرزهای ما دورتر باشد به امنیت ما کمک میکند.
رمضان زاده: وقتی میگوییم امنیت برای همسایه، باید روشن شود امنیت برای چه مسالهای در آن کشور که به نفع ما هم باشد. اساسا سوال من این است که شما چهکارهاید که در کشورهای همسایه با زور امنیت ایجاد کنید؟ اگر شما به خودتان اجازه بدهید که با زور امنیت مورد دلخواهتان را در کشور همسایه ایجاد کنید، اگر کسی قدرت و اسلحه بیشتر از شما داشت، آیا حق دارد این کار را بکند؟ اگر حق دارد، همین وضعیت امروز به وجود میآید. عربستان از ما پول بیشتر و هم روابط خارجی گستردهتری دارد و بیمحاباتر از ما پول خرج میکند. بنابراین او هم اعمال قدرت میکند. آنگاه شما باید کشورهای همسایه را مرتب صحنه درگیری ببینید. نکته بعد اینکه این امنیت به چه درد شما میخورد؟ یا این که میخواهید با او مراوده انسانی یا اجتماعی داشته باشید که از راه تقابل چنین اتفاقی نمیافتد. بنابراین برقراری امنیت در کشور همسایهای از طریق زور منتفی است. مثل سوریه میشود که اقلیتی ۱۰تا ۱۵ درصدی میخواهد بر یک کشور ۲۵ میلیون نفری حاکم باشد. بدیهی است بقیه مقابله میکنند و از خارج هم کمک میخواهند. اگر دیگران هم مثل شما فکر کنند، همیشه شاهد درگیری خواهیم بود. مقصودم این نیست که اکنون این کار را میکنیم یا نمیکنیم بلکه مقصودم این است که روش ایجاد امنیت معطوف به راهبرد نظامی و مبتنی بر زور روشی عقیم است و به تضاد و تنش بیشتر میانجامد. دنیای جدید با مفهوم درگیری نظامی به امنیت نمیرسد. نمونهای بیاورید که با درگیری نظامی به امنیت رسیده باشد. بله در جنگ جهانی دوم این اتفاق افتاد و تمام شد و رفت البته فقط در اروپا و نه در آمریکای لاتین و نه در بسیاری از مناطق آفریقا و آسیا. بعد از جنگ جهانی دوم یک نمونه نشان بدهید که در نتیجه اعمال زور گسترده به امنیت رسیدهاند. میتوانید بگویید برمه با زور به امنیت رسیده است؟ آیا کره شمالی با زور به امنیت رسید؟ این امنیت به نفع چه کسی تمام شده است؟ امروز احساس ترسی که منطقه از کره شمالی دارد، کمتر از گذشته شده؟ اساساً دنیای جدید با اعمال زور نظامی برای برقراری امنیت، بیگانه شده. آمریکاییها اگر میتوانستند با زور امنیت ایجاد کنند، حاکم نظامی در عراق میگماردند. هژمون یا “اقتدار مشروع” در ارتباط با مردم و اکثریت مردم حاصل میشود و اکثریت مردم هم از اعمال نفوذ نظامی و زور خوششان نمیآید. این یک واقعیت است. بنابراین این راه، بن بست است، هم از لحاظ تئوریک و هم از لحاظ عملی.
سخن ما: نمیتوان بوسنی را نمونهای از اعمال زور برای ایجاد امنیت مثال زد؟
رمضان زاده: اشتباهی که اروپاییها در بوسنی مرتکب شدند این بود که فکر کردند چون یوگوسلاوی ترکیب سه قومیتی دارد، حفظ تمامیت ارضی آن قابل تداوم نیست. در حالیکه اگر یوگوسلاوی با ترکیب سه قومیتی قابل ادامه نیست چگونه در مورد بوسنی میتواند چنین باشد؟ در حالی که آنان به دلیل کشتارها، از هم کینه به دل داشتند. بوسنی کشور کوچکی در اروپاست و با گفتوگوهای جمعی اروپایی و اعمال زور بر یک اقلیت کوچک صرب، امنیت حاصل شد. این مدل حاصل مذاکره و جنگ نظامی است. صربها وحشیگری کردند، دنیا هم علیه آنها اقدام کرد. این الگو را قابل تعمیم در جای دیگر نمیبینید.
سخن ما: شرایط پیرامونی ما و شرایط جهانی تغییر کرده. اما ظاهراً ما خیلی تغییر نکردهایم. شاید عمدهترین تغییر برجام بود. در داخل نیز بخشهایی بهشدت علیه برجام هستند. آیا هنگام آن رسیده که تجدید نظر یا بازنگری در مدل توسعه ایران بشود؟ اگر چنین است، مهمترین مؤلفههای الگوی توسعه در شرایط پسابرجام چیست؟
محبعلی: باید در رویکردمان در سیاست خارجی بازنگری کنیم و مساله مربوط به جمهوری اسلامی ایران نیست. چندین قرن سیاست خارجی ما مبتنی بر قدرت نظامی بوده است. سعی کردیم با بیشتر از ابزار نظامی برای پیشبرد روابط همسایگانمان استفاده کنیم. با تحولاتی که در جهان صورت گرفته، این سیاست باید از همه طرفها مورد بازنگری قرار بگیرد. باید بپذیرفت بازیگران مختلفی در سطح ملی، منطقهای و جهانی در بازی حضور دارند. اینکه خوبند یا بد، بحث دیگری است و برای حل مشکلات منطقه باید این سه دسته بازیگر با هم همکاری، گفتوگو و تعامل کنند. معلوم شده حذف اینها حداقل در این چهار دهه امکان پذیر نیست. یک تجربهای در بهار عربی اتفاق افتاد و قبلاً به آن توجه نمیشد، این بود که تمام کشورهای خاورمیانه کشورهای متنوعیاند.
سخن ما: از چه جهت متنوع هستند؟
محبعلی: از نظر قومی، مذهبی و زبانی. متنوعاند. در عراق کرد و ترک، سنی و شیعه هستند. سوریه، لبنان، مصر و یمن نیز همینگونهاند یعنی یک کل واحدند. طبعاً فقط ما نباید بپذیریم، طرفهای دیگر هم باید بپذیرند که نباید در داخل خود یک بخشی را انتخاب کنند که به ضرر بخشهای دیگر باشد، چون باعث بحران میشود. همچنین باید بپذیرفت که این کشورها از طریق مکانیزم دموکراتیک یا فرآیند توافقی، اداره شوند. چرا قدرت صدام شکست خورد؟ به خاطر اینکه صدام میخواست یکطرفه حکومت کند. ۳۰ سال با کردها جنگید ولی نتوانست آنها را حذف کند. مصر و لیبی هم تابع این سیاست بودند. بنابراین مشارکت همه گروههای داخلی در تعیین سرنوشت خود باید پذیرفته شود. در سطح منطقه هم هیچ بازیگری نمیتواند حذف بشود. در سطح جهانی هم روشن شده که مسائل منطقه مثل انرژی و آب و محیط زیست و… مستقیماً با اقتصاد و امنیت جهانی پیوستگی دارد و ما نمیتوانیم این واقعیات را نادیده بگیریم و بگوییم که آنها بیرون بروند و ما تکلیف را روشن بکنیم. البته خیلی خوب بود که قدرتهای جهانی در منطقه ما نفوذ و حضور نداشتند و مؤثر نبودند. بسیار خوب بود اگر میشد آنها از منطقه ما بروند و در کشورهای منطقه نفوذ نداشته باشند و آن وقت کشورهای منطقه خود تکلیفشان را روشن کنند.اما واقعیت موجود این گونه نیست و مبارزه با این هدف که تمام قدرتهای خارجی بیرون بروند و بعد ما بشینیم و صحبت بکنیم تجربه نشان داده است که نتیجهای جز یک جنگ دائمی پرهزینه در پی نخواهد داشت بنابراین ما در سه سطح باید به دنبال مذاکره باشیم.
سخن ما: تغییرات وسیع در سیاست خارجی آمریکا، برای رسیدن به توافق در موضوع برجام و یا نمونه کوبا، نشانه این نیست که آمریکا متوجه شده باید رویکردش را تغییر دهد؟
محبعلی: همینطور است. اروپا و آمریکا همین درک را دارند. حتی چین که مدعی کل تایوان است، به این نتیجه رسیده که برای کاهش هزینه سیاست خارجی و تسریع توسعه اقتصادی و خارج کردن بهانه از دست رقبا باید با طرف مقابل گفتوگو کند تا به هم بییوندند یا همدیگر را در یک چهارچوبی بپذیرند. ما نیز با این رویکرد نفع بیشتری خواهیم برد یعنی به جای قدرت نظامی با قدرت دیپلماسی صحبت کنیم و به دنبال قدرت و نفوذ اقتصادی و فرهنگی باشیم. مثلا اگر بیشترین روابط تجاری افغانستان با ایران باشد، پول ایران بیشترین اعتبار را در آنجا داشته باشد، کالای ایرانی و زبان فارسی بیشترین برد را داشته باشد، در چنین حالتی هرکس در افغانستان حکومت کند، دوست ما خواهد بود. با این رویکرد به ثبات این کشورها کمک میکنیم و جامعه جهانی هم از این امر استقبال میکند چون نفع میبرد. امروز با بروز تحولات تکنولوژیکی سرمایه داری مفهوم گذشته را تا حدود زیادی از دست داده و بیل گیتس دریافته باید کمک کند که شهروند آفریقایی قدرت مالی داشته باشد، زبان انگلیسی بداند و قدرت استفاده از تکنولوژی IT را داشته باشد، تا بتواند کامپیوتر و نرم افزار ساخت شرکت میکروسافت را بخرد. دیگر یک آفریقایی برده به درد او نمیخورد. بنابراین باید در آفریقا ثبات و امنیت ایجاد کند تا توسعه پیدا کند. به نظرم این دو نوع انتخاب متفاوت است که باید فقط یکی را انتخاب کنیم زیرا دچار تناقض میشویم. در برجام چنین اتفاقی افتاد و پذیرفتیم با جامعه بین المللی مساله هستهای را به اشتراک بگذاریم و به راهحلی برسیم، اسمش هم روی خودش است؛ برجام یعنی برنامه جامع اقدام مشترک. آنها هم این شرط پذیرفتند که ایران برنامه هستهای، راکتور و آب سنگین داشته باشد. در مورد امنیت و در مورد اقتصاد همینطور است. اروپا میگوید ما از مشارکت سازنده ایران در منطقه استقبال میکنیم. نمیگوید ما میخواهیم ایران را از منطقه حذف بکنیم. تجربه جنگ جهانی دوم نشان داده است که هیچکس در منطقه قابل حذف کردن نیست، چون هزینههای بیشتری برای همه از جمله کسی که در صدد حذف دیگری است، تحمیل میکند. ایران کشوری گسترده است. اکثر اقوام ما فرامرزی هستند. گستره فرهنگی ما از کردها، بلوچها، ترکها، ترکمنها آذریها گرفته تا خراسانیها و… تا مرز چین امتداد دارد. ایران در چهارراه انرژی جهانی و در چهارراه ارتباطات شرق و غرب قرار دارد. بنابراین چهارراه را نمیشود بست. چهارراه باید باز باشد. مفهوم تعامل این است که باید واقعیتهای دیگران را بپذیریم و بر اساس واقعیتهای دیگران و منافع مشترک و البته با تکیه بر منافع و مصالح ملی خود با آنها کار بکنیم. ما باید مانند مورد هستهای با کشورهای منطقه همچون عربستان و ترکیه نیز وارد گفتوگو شویم، آنها منافعی دارند و ما هم منافعی داریم که در برخی جاها با هم برخورد دارد اما در جاهایی هم ممکن است چنین نباشد. در بعضی جاها منافع مشترک و در زمینههایی رقابت داریم. اگر همه بپذیریم که از پارادایم منازعه خارج و به پارادایم رقابت و مشارکت میل کنیم، مثل اروپاییها که موقعی با یکدیگر میجنگیدند اما حالا باهم رقابت میکنند، حوزههای رقابت را تعریف کنیم و هرکس موفق شد، مفت چنگش. رقابت را میشود تکرار کرد. اما منازعه را نمیتوان ادامه داد چون هزینه منازعه بسیار زیاد است.
سخن ما: به نظر میرسد دولت فعلی ضرورت این تغییر را درک کرده، اما برخی کانونهای قدرت احتمالاً این ضرورت را درک نکردهاند و احیانا در پایه ریزی استراتژی جدید نقش دارند و برخی نیز ممکن است مانع رسیدن به یک تصمیم شوند. بنابراین برای ایجاد عزم ملی در سطح حاکمیت چه باید کرد؟
رمضانزاده: من با پیشفرض شما که مدل ایرانی توسعه داشتهایم مخالفم و معتقدم مسیری شروع شده و در حال تداوم است، گاهی اوقات اصلاح شده و گاهی هم نشده. توسعه نیازمند منابع انسانی حاملِ منابع توسعه است. مثالی میزنم. چند هزار نفر آدم بیسواد را وارد دانشگاهها کردند، آیا با این افراد امکان ارائه مدل توسعه وجود دارد؟ توجه کنید، از ابتدای انقلاب ذهنیتی سادهانگارانه و تقلیل گرایانه درباره سیاست خارجی وجود داشت مبنی بر اینکه هر چه در سیاست خارجی اراده کنیم، قابل تحقق است. اگر به این مدل میگویید نمیتوانم موافق باشم چون اجزاء ندارد و فقط یک ذهنیت بود که به ما القاء میکرد همانگونه که به راحتی شاه راه سرنگون کردیم و کارتر را از قدرت پایین کشیدیم، میتوانیم دنیا را هم تغییر دهیم.
سخن ما: در حقیقت اراده گرایی؟
رمضانزاده: یک چنین چیزی. در مراحلی، یک عواملی هم به تقویت آن کمک کرد و عواملی هم جلوی آن را گرفت. بنابراین ما ذهنیتی به معنای توسعه ایرانی که مبنای رفتاری خاصی را برای ما تعیین یا تجویز کند، نداشتیم. بهطور کلی مدل وجود نداشت. باز به پیش فرض دوم شما هم خدشه وارد میکنم که معتقدید کسانی در ایران مایل به جلوگیری از اجرای برجام هستند. من واقعاً فکر نمیکنم کسی در ایران باشد که مانع اجرای برجام باشد. منافع عدهای در ادامه وضعیت تحریم بود که به خطر افتاده است.
سخن ما: خوب، آنها که کنار رفتهاند؟
رمضانزاده: با برجام کنار خواهند آمد اما راه جدیدی از طریق اعمال قدرت، برای کسب منافع جدید، پیدا خواهند کرد. بنابراین مشکل ما با آن سیستمی است که آقای روحانی از آن به “کاسبان تحریم”، تعبیر کرد. کاسبی در امور خارجی، کاسبی خوبی است. دشمن تراشی برای عدهای منافع دارد. این ذهنیت آنقدر ساده است که امام جمعهای میگوید که تحریمها برای ما خوب است چون عدم تحریم باعث اصراف میشود. یعنی تحریمها برایمان خوب است و اشکال ندارد که مردم از نبود داروی حیاتی بمیرند تا مبادا کسی اصراف کند!
سخن ما: شما این مخالفتها را بسیار تقلیل نمیدهید؟
رمضانزاده: نمیگویم قدرتمند نیستند. میگویم مخالف اجرای برجام نیستند. منافع ایشان در بر هم خوردن برجام بود، حالا میروند منافعشان را در جای دیگری تعریف میکنند. آنقدر هم قدرت و نفوذ دارند که این کار را بکنند. به نظرم برجام ادامه پیدا میکند و کسی نمیتواند جلوی آن را بگیرد چون اراده توافق هستهای قبل از دولت آقای روحانی شکل گرفت. بعد از دولت آقای روحانی هم ادامه پیدا خواهد کرد. اما ممکن است افرادی هم باشند که مخالفت بکنند. اما اینکه چه باید کرد. آقای محبعلی اشاره دقیقی کردند. راهی جز امنیت دست جمعی در منطقه نداریم. ما یک حوزه بزرگی داریم که بعضیها به آن میگویند حوزه فرهنگی نوروز. از گرجستان گرفته تا کردستان عراق و کردستان ترکیه و بخشی از پاکستان، افغانستان و تاجیکستان و قرقیزستان، حوزه فرهنگی بزرگی است و ما میتوانیم دامنه نفوذ فرهنگی را در آن گسترش بدهیم و به توسعه داخلی کمک کنیم. این جبهه را هم نمیخواهیم در مقابل جبهه عربی قرار بدهیم. در آن جبهه هم برادرهای مسلمان ما هستند و باید با آنها وارد گفتوگو شویم. تا روزی که ما منافع مشترک همه کشورهای منطقه را به رسمیت نشناسیم، نمیتوانیم به توسعه برسیم. این واقعیت دارد که عربستان در جهان اهل سنت نفوذ دارد. همانطور که این واقعیت دارد که ایران در جهان اهل تشیع نفوذ دارد. یا شیعه و سنی تا ابدالدهر با یکدیگر باید بجنگند، و ما و عربستان باید با هم تقابل کنیم، یا راه دیگر این است که ما و عربستان گفتوگو کنیم. حالا درست است که یک بچهای در آنجا وزیر امور خارجه شده و خیلی عقلش نمیرسد. ولی واقعیت این است که مجموعه حاکمیت عربستان دنبال تقابل با ایران نیست و امکان گفتوگو با آنها وجود دارد. کما اینکه کشورهای کوچک خلیج فارس نه جرأت و نه میل به مخالفت با ایران را دارند. اینها کشورهایی هستند که از عربستان میترسند و هر لحظه که از عربستان نترسند جذب ایران میشوند به شرطی که از ما نترسند و ما آنها را نترسانیم. بنابراین راه گفتوگو با کل منطقه باز است و این راه هم با الگو سازی داخلی امکانپذیر است. تا تغییر پارادایم در سیاست داخلی رخ ندهد و تا تنوع داخلی را به رسمیت شناخته نشود، نمیتوان در بیرون مرزها کاری کرد. هزینه نظامی ما بالاست اما به این معنا نیست که هزینههای نظامی منطقه پایین است. عربستان اگر ۸۰۰ میلیارد دلار ذخیره ارزی دارد مطابق آن هزینه نظامی میکند.
محبعلی: هزینه نظامی ریاض ۸۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۴ بود.
رمضانزاده: یعنی ۱۰ درصد از ذخیره ارزی کشور. ما اگر مثلاً ۵ میلیارد ذخیره ارزی داریم باید ۵۰۰ میلیون هزینه نظامی کنیم. ۱۰درصد رقم بالایی است که اقتصاد ما توانایی و کشش آن را ندارد و باید این هزینهها را در جهت توسعه اقتصادی و در الگو سازی داخلی بکار بگیریم. اگر امنیت میخواهیم باید داخل را برای تمام تفکرها و اندیشهها امن کنیم. اگر توانستیم در داخل الگویی موفق بسازیم، بیرون از مرزها هم میتوانیم الگو سازی کنیم.
محبعلی: در کشور باید مسئولیتها مشخص شود و کسی که پاسخگوست باید مسئولیت هم با او باشد ما همواره مدافع دولت هستیم. چرا مردم رای میدهند و رئیسجمهور و مجلس انتخاب میکنند؟ چون انتظار دارند خواستهها و مطالبات آنها پیگیری شود. وقتی مردم به یک سیاستی رأی میدهند، مثل سیاست تعامل دولت آقای روحانی سایر قسمتهای نظام باید با این سیاست همراهی کنند و آنرا به عنوان یک عزم ملی بپذیرند. چه کسی عزم ملی را تعیین میکند؟ رأی مردم. چرا برجام به نتیجه رسید؟ چون خواسته مردم بود.
سخن ما: واقعاً به نظر شما، رای مردم و اراده عمومی باید فصل الخطاب باشد؟ این که اول دعواست!
محبعلی: طبق تجربه کشورها چارهای جز این نیست. وگرنه تقابل و شکاف بین تصمیمات حاکمیت و خواست مردم ایجاد میشود. تلاش اتحادیه اروپا این است که این فاصله را به حداقل برساند. یعنی تصمیم رئیس جمهور یک کشور اروپایی، کمیسیون اتحادیه اروپا، مطابق با خواست مردم اروپا باشد. این مفهوم حکمرانی موفق است، چون مردم میبینند خواستههای آنها اجرایی میشود و نفع میبرند، به آینده امیدوار میشوند. فکر میکنم اکثریت نه تنها مردم ما بلکه مردم منطقه به دنبال صلح، رفاه، بهبود زندگی، رفع اختلافات و عدم درگیری هستند و اینها مفاهیم ارزشمند توسعه است. یکی از بندهای بیانیه ۶ آوریل جوانان در مصر این بود که: ما فکر میکنیم که مردم مصر همان گونه میخواهند زندگی کنند که بقیه مردم دنیا میخواهند. در دنیای بههم پیوسته کنونی نمیشود که یک سویسی ماهی ده هزار دلار درآمد داشته باشد و یک مصری ماهی ۲۰۰ دلار. بنابراین حکومتها چارهای ندارند جز اینکه خواستههای مردم را پیگیری کنند. انتخاب دیگری وجود ندارد. در کشوری مثل آلمان وقتی دولتی خواستههای مردم را پیش میبرد تا بیست سال هم میماند وگرنه، همان چهار سال اول کنار میرود. چه کسی این را تعیین میکند؟ خواستههای مردم! اگر توفیقی در جمهوری اسلامی پیدا کردیم برای این بود که این تطابق صورت پیدا کرد. اگر ما در جنگ شکست نخوردیم برای این بوده است که مردم ایستادند، اگر نمیایستادند چه کسی مرزها را حفظ میکرد؟
سخن ما: با تشکر از حضور شما دو بزرگوار دراین میزگرد تصور میکنیم به عنوان جمعبندی مباحث مطرح شده میتوانیم بگوییم در شرایط پس از برجام که عمدهترین موانع خارجی برای توسعه یعنی تحریمهای بین المللی از پیش پای ایران برداشته شده یا میشود، ما برای استفاده از فرصت پدید آمده جهت توسعه همه جانبه نیازمند تحولی در نگاه خود به سیاستهای داخلی و خارجی هستیم. نگاهی که به موجب آن ایران با ارائه الگویی جامع در سطوح داخلی و خارجی بتواند به جایگاه واقعی و شایسته خود در منطقه و جهان دست یابد. ایجاد وحدت و انسجام و عزم ملی در داخل مبتنی بر مشارکت همه نیروها و استفاده از همه ظرفیتهای ملی و تغییر رویکرد در سطح سیاست منطقهای از رقابت معطوف به قدرت نظامی به پذیرش تکثر و تنوع و پیروی از الگوی رقابت و مشارکت با استفاده از ظرفیتهای عظیم ژئوپولیتیک و فرهنگی ایران در حوزه زبان و فرهنگ ایرانی و در سطح بین المللی گفتوگو و همکاری بر اساس منافع مشترک در جهت ایجاد منطقهای امن و توسعه یافته، اصلی ترین مؤلفههای این الگو را تشکیل میدهد.
منتشر شده در شماره هشت سخن ما